جدول جو
جدول جو

معنی وسق

وسق((وَ یا وِ))
بار شتر، بار کشتی، واحدی معادل شصت (60) صاع، جمع اوساق، وسوق
تصویری از وسق
تصویر وسق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وسق

وسق

وسق
بارشتر: (چه بود که تو ما را چند وسق خرما باوام دهی ک)، بارکشتی، واحدی معادل شصت (60) صاع، جمع اوساق وسوق
وسق
فرهنگ لغت هوشیار

وسق

وسق
اشتروار. (مهذب الاسماء). بار شتر، شصت صاع. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : هرچه از زمین حاصل شود ده یکی بباید دادن چون آن غله پنج وسق بود و وسقی عبارت از شصت صاع است و صاع پنج رطل است و ثلث رطل بغدادی به قول اهل حجاز. (تاریخ قم ص 169). ج، وسوق. (منتهی الارب). اوساق. (مهذب الاسماء). در حدیث جابر است از پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله: لا صدقه فی شی ٔ من الزرع و الکرم حتی یبلغ خمسه اوسق. (منتهی الارب). گویند وسق نزد اهل حجاز 320 رطل است و نزد عراقیها 480 رطل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

وسق

وسق
گرد کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). گرد کردن چیزی و بار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و از این معنی است قول خداوند: و اللیل و ما وسق (قرآن 17/84) ، اذا جلل الجبال و الاشجار و البحار و الارض فاجتمعت له فقد وسقها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، راندن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر). وسیق. (منتهی الارب) ، بار گرفتن ناقه و جز آن و گرفتن آب گشن در رحم و برداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برداشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا