جدول جو
جدول جو

معنی ورگهان - جستجوی لغت در جدول جو

ورگهان
(وَ مَ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش هوراند شهرستان اهر، که در قسمت جنوب خاوری بخش قرار گرفته و آب و هوای نسبتاً گرمسیری دارد. آب آن و قراء تابعه از قره سو و رود خانه کجرود و چشمه تأمین می شود. مرکز دهستان آبادی ورگهان است. این دهستان از هیجده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و بالغ بر 2080 تن جمعیت دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حورجهان
تصویر حورجهان
(دخترانه)
حور (عربی) + چهر (فارسی) آنکه چهره ای زیبا چون حور دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
(پسرانه)
تحفه، سوغات، ارمغان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
(پسرانه)
نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرجهان
تصویر فرجهان
(دخترانه)
شکوه دنیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
گروه ها، در امور نظامی یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا۱۷۰ نفر، جمع واژۀ گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتهان
تصویر ارتهان
به گرو گرفتن، گرو کردن، گروگان گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرگهان
تصویر دیرگهان
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورفشان
تصویر ورفشان
ورفان، آنکه درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند، شفیع، شفاعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
غفلتاً، بی خبر، بی وقت، سرزده، ناگاه
ازناگهان: ناگاه، ناگهان، غفلتاً، برای مثال برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی - ۲/۲۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گَ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 20 هزارگزی باختر قشم و سر راه مالرو قشم به باسعیدو، با 1271 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است. گمرک و گارد مسلح و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
آشکارا، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
ناگاه، غیر مترقب، یکباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراسان
تصویر وراسان
هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگشتن
تصویر ورگشتن
ویران شدن، سرنگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگفتن
تصویر ورگفتن
باز گفتن مجددا گفتن، گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه ورید رگان گردن در تازی (ورید الوداجیان) تثنیه ورید دو رگ گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهان
تصویر وانگهان
بعلاوه وانگهی: (راستی پیش آریا خاموش کن وانگهان رحمت ببین و نوش کن) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
تحفه هدیه پیشکش ارمغان، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
تحفه هدیه پیشکش ارمغان، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
فرهنگ لغت هوشیار
گروستاندن، گروکردن، گروگان گرفتن گرو گرفتن گروستاندن گرو کردن به گرو گان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمهان
تصویر ارمهان
پارسی تازی گشته آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردهان
تصویر پردهان
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهان
تصویر ارتهان
((اِ تِ))
گرو گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
((~. گِ))
خشمگین، بی مهر، متکبر، ناخشنود، مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
((گُ))
جمع گروه، گروه ها، دسته ها، در اصطلاح ارتش یک دسته سرباز از 140 تا 170 نفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
((گَ))
بی خبر، ناگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
((نَ رَ))
سوغات، ره آورد، مژدگانی، نوراهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگمان
تصویر پرگمان
شکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
سیاه بوته ی خاردار
فرهنگ گویش مازندرانی