جدول جو
جدول جو

معنی ورشکستگی - جستجوی لغت در جدول جو

ورشکستگی
حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد، درماندگی در کسب و تجارت
فرهنگ فارسی عمید
ورشکستگی
(وَ شِ کَ تَ / تِ)
افلاس. پریشانی و ناداری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ورشکستگی
ناداری و پریشانی، مفلسی، زیان دیدن
تصویری از ورشکستگی
تصویر ورشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
ورشکستگی
افلاس، خانه خرابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بازرگانی که به واسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وام های خود را بپردازد، ورشکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشکست
تصویر ورشکست
ورشکستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
شرمساری، سرافکندگی، خفت وخواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
(شِ نِهْ / شِ وَ نَ)
آنکه ورشکسته است یعنی دارائی او از دیوان او کمتر است. مفلس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ کَ تَ / تِ)
راه پرشکستگی، پر از پستی وبلندی. درشتناک. پردست انداز: سه راه نسخت کردند یکی بیابان از جانب دهستان سخت دشوار و بی آب و علف و دو بیشتر درشت و پرشکستگی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(سَ شِ کَ تَ / تِ)
خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح. شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد. خجل ازامری که کسان شخص مرتکب شده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ شِ کَ تَ / تِ)
زیان. نقصان. کاست. کمی، ورشکستگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ تَ / تِ)
برجستگی و برآمدگی. (ناظم الاطباء). رجوع به ورجستن شود
لغت نامه دهخدا
(فُ بُ دَ)
ورشکست شدن. مفلس شدن. نادار و پریشان گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کسی که هرچه داشته از دست رفته است. (آنندراج). مفلس. نادار. پریشان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورشکست
تصویر ورشکست
ورشکستن ورشکستن، ورشکسته ورشکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که سرمایه و مال خود را ازدست داده تاجری که بر اثر پیشامدی سرمایه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستن
تصویر ورشکستن
ورشکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در شکستگی
تصویر در شکستگی
زیان، نقصان، کاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکستگی
تصویر پر شکستگی
پر از پستی و بلندی ناهموار درشتناک پر دست انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستی
تصویر ورشکستی
ورشکسته شسدن ورشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
خجل از امری که کسان شخص مرتکب شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکسته
تصویر ورشکسته
((وَ شِ کَ تِ))
ورشکست. ورشکستن، کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
ذلت
فرهنگ واژه فارسی سره
خانه خراب، مالباخته، محجور، مفلس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ
متضاد: سرافرازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خانه خراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی آبرویی، سرافکندگی
فرهنگ گویش مازندرانی