- وردنه
- چوبی استوانه ای شکل که با آن خمیر نان را پهن می کنند، نورد
معنی وردنه - جستجوی لغت در جدول جو
- وردنه
- چوبی است استوانه یی دارای دنوسرباریک ومیان گنده که خمیرنان را بوسیله آن پهن سازند نورد، چوی که چرخ دور آن گردد محور
- وردنه ((وَ دَ نِ))
- چوبی استوانه ای که خمیر نان را با آن پهن می کنند، نورد، نیواره، گردنه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایی از کوه که به منزلۀ گردن کوه است، راه سخت و پر پیچ و خم در کوه، گردنگاه
راه سخت و پرپیچ و خم در کوه
وردنه، چوبی استوانه ای که خمیر نان را با آن پهن می کنند، نورد، نیواره
برجی که کبوتران در آن خانه کرده باشند، کبوترخانه، چوبی که کبوتربازان به دست می گیرند و با آن کبوتر می پرانند
برج (مطلقا) بارو، برج کبوتر (خصوصا) کبوتر خان، چوبی که کبوتر بازان در دست گیرند و بوسیله آن کبوتر را بپرواز در آرند
واگرنه و اگرنه