معنی ورنه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ورنه
ورنه
- ورنه
- مخفف وگرنه. و اگرنه. (ناظم الاطباء) :
باید که ذخیرۀ قیامت بنهی
ورنه نشود کاسه پر از دیگ تهی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ورنه
- ورنه
- چوبی باشد هر دو سر باریک و میان گنده که خمیر نان را بدان پهن سازند. (آنندراج) ، چوبی را گویند که چرخ بر آن گردد و به عربی محور خوانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ورنه
- ورنه
- نام ماه ذی قعده. (منتهی الارب). اسم ذی القعده است نزد قدماء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا