- وردست
- کارگری که زیردست استاد کار می کند، دستیار، معاون
معنی وردست - جستجوی لغت در جدول جو
- وردست ((وَ دَ))
- کمک، دستیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای دور، برای مثال ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵ - ۹۶۶) ، چیزی که نزدیک نباشد، آنچه در دسترس نباشد
بالا دست
بالا دست
شخص چابک و چالاک و ماهر
مچ دست بند دست، با نوک انگشتان گرقتن
سرپنجه، پنجه، انگشتان دست
بالادست، بالاتر و بهتر از کسی یا چیزی
رودست خوردن: کنایه از فریب خوردن
رودست خوردن: کنایه از فریب خوردن
زرنگ، ماهر، چست وچابک، کسی که چیزی را به آسانی و به سرعت برباید، نیرنگ باز، شعبده باز
برغست
کارگری که بمقام استادی نرسیده اماازمرحله مبتدی بودن نیز گذشته و باید زیر دست استاد کار کند. توضیح بیشتر به کارگر خمیر گیری که زیر دست استاد (خلیفه) کار میکند اطلاق شود ، معاون یاور دستیار
از یاهردستی. ازهرصنف ازهرقسم: (دیگر روز فوجی قوی ازاعیان بیرون آمدند: علویان وقضات وایمه وفقها وبزرگان وبسیارمردم عامه از هردستی اتباع ایشان)
((وَ غَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود، برغست، بلغس، بلغست، پژند، مچه، هنجمک
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، فرغست
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، فرغست
واحدمسافت معادل 3500 قدم یا 06، 1 کیلومتر: از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده