- ورج
- ارزش، ارج
معنی ورج - جستجوی لغت در جدول جو
- ورج ((وَ))
- ارزش، ارج
- ورج
- ارج، ارزش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورجک ووورجک - ورجه و وورجه جستن و فرو جستن
ورجک ووورجک - ورجه و وورجه جستن و فرو جستن
شوره، ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، ابقر، فوهل
آهنگ آماج خرمنکوب، سخن چینی
برازنده، مقدس
جهش، داد و فریاد و جنجال
ورجلا زدن: داد و فریاد و جنجال راه انداختن، جهیدن و بیرون جستن از دام،برای مثال خواست نیفتاده به دام بلا / خیزد و زآن ورطه زند ورجلا (ایرج میرزا - ۱۱۱)
ورجلا زدن: داد و فریاد و جنجال راه انداختن، جهیدن و بیرون جستن از دام،
ارجمند، دارندۀ ورج، صاحب ارج
بلندپایه، ارجمند، برازنده، نیرومند
داد و فریاد و جنجال راه انداختن
جهیدن و بیرون جستن از دام،برای مثال خواست نیفتاده به دام بلا / خیزد و زآن ورطه زند ورجلا (ایرج میرزا - ۱۱۱)
جهیدن و بیرون جستن از دام،
جست و خیز کردن
بیرون جستن (از دام ورطه لجنزار باتلاق) :) خواست نیفتاد به دام بلا خیزد و زان ورطه زند ورجلا. (ایرج میرزا)
دست به ورجلاگذاشتن، دادوفریادراه انداختن جارو جنجال ایجاد کردن
دارنده ارج و ارجمند
بیرون جستن (از دام ورطه لجنزار باتلاق) :) خواست نیفتاد به دام بلا خیزد و زان ورطه زند ورجلا. (ایرج میرزا)
دست به ورجلاگذاشتن، دادوفریادراه انداختن جارو جنجال ایجاد کردن
برجسته و برآمده
ارجمند برازنده، دارای فره ایزدی خداوند ارج
احترام، بزرگ داشت، حرمت، قدر
تمرین
معجزه
هجا، حرف
شهوت
آنچه در آن نوشته شود، نامه، نوشته
هزینه