جدول جو
جدول جو

معنی ورث - جستجوی لغت در جدول جو

ورث
(وَ)
تازه و تر از هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هرچیز تر و تازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ورث
(فَ)
ارث. وراثه. رثه. تراث. ارثه. میراث گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به وراثه شود
لغت نامه دهخدا
ورث
رخن (ارث) مانداک در تداول اهالی لرستان سرو کوهی را گویند
تصویری از ورث
تصویر ورث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارث
تصویر ارث
مالی که از مرده به وارث می رسد، منتقل شدن ویژگی هایی از پدر و مادر به فرزند مانند رنگ چشم، بیماری و مانند آن، سهم بردن از دارایی و ثروت شخص مرده، میراث بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
یاد، حافظه، به یاد نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورثه
تصویر ورثه
وارث ها، کسانی که از دیگری چیزی به ارث می برد، ارث برنده ها، میراث برها، جمع واژۀ وارث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورک
تصویر ورک
استخوان ران، بالای ران، کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورق
تصویر ورق
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم،
هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرث
تصویر فرث
سرگینی که در شکمبه باشدبرای مثال شیرخواری را به تقریر آورد / وز میان فرث و دم شیر آورد (عطار۲ - ۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
سوا، جز، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورث
تصویر مورث
کسی که میراث از خود باقی بگذارد، ارث گذارنده، ارث رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورث
تصویر مورث
سبب، علت، باعث
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَرْ رِ)
نعت فاعلی است از توریث. وارث گرداننده و شریک ورثۀ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث. (ناظم الاطباء). وارث قرار دهنده. (یادداشت مؤلف) ، ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی. (یادداشت مؤلف) : شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است. (مادۀ 875 قانون مدنی) ، آتش جنباننده تا شعله زند. مؤرث. رجوع به مؤرث شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آن که کسی را وارث می گرداند. (ناظم الاطباء). میراث رساننده. (غیاث) (آنندراج). ارث گذارنده برای کسی، به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده (مأخوذ از معنی میراث رساننده). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده است. (از غیاث) (از آنندراج) ، موجب و باعث و سبب. (ناظم الاطباء). سبب. موجب. علت. انگیزه: بنگ، مخبط و مورث جنون است. (یادداشت مؤلف).
- مورث امری شدن، سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزۀ پیدایش آن گشتن. (از یادداشت مؤلف).
، به ارث داده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ رَ)
وارث گردانیده شده. آن که کسی او را وارث خود ساخته است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
وارث قرار داده شده، مال موروث. (ناظم الاطباء). مرده ریگ: و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطۀ ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 300 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، ساکنان آن از طایفه درازانی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ ثَ)
جمع واژۀ وارث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود.
- تو ورثه افتادن، مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.
- ، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارث
تصویر ارث
میراث یافتن، میراث بردن، آنچه از مرده برای بازماندگان بماند
فرهنگ لغت هوشیار
ورثه در فارسی، جمع وارث، رخنبران، جمع وارث: ورثه مقتول نزدیک پادشاه از زاهد داد خواستند. یا توورثه افتادن، مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرث
تصویر حرث
کشت کردن، کاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورث
تصویر مورث
وارث قرار داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورث
تصویر مورث
((مُ وَ رِّ))
ارث گذارنده برای کسی، باعث، سبب، به ارث داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورثه
تصویر ورثه
((وَ رَ ثِ))
جمع وارث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورن
تصویر ورن
شهوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارث
تصویر ارث
مرده ریگ، وامانده، نیامانده، واهشته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورق
تصویر ورق
برگ، برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وراث
تصویر وراث
بازماندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وارث
تصویر وارث
ریگمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورت
تصویر ورت
عوض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورچ
تصویر ورچ
معجزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورز
تصویر ورز
تمرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم
تصویر ورم
آماس
فرهنگ واژه فارسی سره