ورثه در فارسی، جمع وارث، رخنبران، جمع وارث: ورثه مقتول نزدیک پادشاه از زاهد داد خواستند. یا توورثه افتادن، مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند
جَمعِ واژۀ وارث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود. - تو ورثه افتادن، مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد. - ، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین)