جمع واژۀ وارد به معنی آیندگان بر آب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : بر لب چشمۀ سنانش تزاحم وراد فتوح است و بر سواد دل و جگر اعداش رخنه های جروح. (المضاف الی بدایع الازمان 34)
جَمعِ واژۀ وارد به معنی آیندگان بر آب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : بر لب چشمۀ سنانش تزاحم وراد فتوح است و بر سواد دل و جگر اعداش رخنه های جروح. (المضاف الی بدایع الازمان 34)
اوراد. ورد. جمع واژۀ ورد، به معنی اسب گلگون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به معنی گل هردرخت و غالب گل سرخ. (آنندراج). رجوع به ورد شود
اوراد. وُرد. جَمعِ واژۀ وَرد، به معنی اسب گلگون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به معنی گل هردرخت و غالب گل سرخ. (آنندراج). رجوع به ورد شود
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، مخ، ورزم، آذر، تش، اخگر، برزین، انیسه، نار فروغ و تابش و شعلۀ آتش، برای مثال آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی- مجمع الفرس - وراغ)، روشنی، فروغ
آتَش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، مَخ، وَرَزم، آذَر، تَش، اَخگَر، بَرزین، اَنیسِه، نار فروغ و تابش و شعلۀ آتش، برای مِثال آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی- مجمع الفرس - وراغ)، روشنی، فروغ
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت، برای مِثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)