جدول جو
جدول جو

معنی وخیز - جستجوی لغت در جدول جو

وخیز
(وَ)
اشکنۀ شهد. (منتهی الارب) (آنندراج). اشکنه و تریدی که از عسل سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وخیم
تصویر وخیم
سخت، دشوار، خطرناک، بد، ناگوار، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیز
تصویر خیز
خاستن، پرش، جهش، پسوند متصل به واژه به معنای خیزنده مثلاً حاصل خیز، سبک خیز، سحرخیز، شب خیز، بلند شدن
خیزیدن
خیز برداشتن: جستن، جهیدن
خیز کردن: جستن، جهیدن، خیز برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیز
تصویر مخیز
مهمیز، آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند، مهماز، اسب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
ناکس، خسیس و فرومایه، پست
کمینگاه، نخیزگاه
تخمدان
جایی که در آن نهال کاشته باشند که بعد جا به جا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وریز
تصویر وریز
صمغ، نوعی صمغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوخیز
تصویر نوخیز
نوخاسته، تازه برآمده، در علم زیست شناسی نهال تازه و نازک
فرهنگ فارسی عمید
(وِ)
وندیک. بندقیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است در ایتالیا که در میان قسمت کم عمق دریای آدریاتیک و بر روی چندین جزیره کوچک مجتمع بنیان نهاده شده است که خلیج ونیز را نیز تشکیل میدهد. این شهر در حدود 323000 تن سکنه دارد. در این شهر صنایع ظریف زرگری و جواهرسازی و همچنین صنایع کشتی سازی و آهن و پولاد رواج دارد. میدان و کلیسای معروف سن مارک، قصرهای رؤسای جمهوری و نود کلیسا و پل ریالتو و پل سوپیر و برج ساعت از آثار باستانی این شهر است. موزۀ این شهر غنی و شایان توجه است. ونیز از دوران قرون وسطی مرکز جمهوری اشرافی و سعادتمند و در حال ترقی بود و در تحت حکومت رؤسای جمهور خود قدرت خود را بر قسمتی از لومباردی ودالماسی و آلبانی و موره و مقدونیه و قسمت های شرقی بحر ابیض وسعت داد. از قرن پانزدهم میلادی به بعد ونیزبه صورت مرکز پرجنب وجوش هنر موسیقی و نقاشی درآمد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به معنی مهمیز است و آن آهنی باشد سرتیز که بر پاشنۀ کفش و موزه نصب کنند و بر پهلوی اسب خلانند تا اسب تند شود. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). مهمیز. (ناظم الاطباء) :
چو رستم ورا دید زانگونه تیز
برآشفت زانسان که بور از مخیز.
فردوسی ؟ (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آهنی باشد سرتیز که بر پاشنۀکفش و موزه نصب کنند. (برهان). ظاهراً مصحف مهمیز است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مهمیز شود
لغت نامه دهخدا
قالب خشت، مهرۀ دیوار، رهص، باخز
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کمینگاه و محل خوف. (آنندراج). کمینگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
وخد. وخدان. شتافتن شتر یا نوعی از رفتار شتر همچو رفتار شترمرغ یا گام فراخ نهاده رفتن آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پوییدن شتر. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به وخد و وخدان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کوتاه از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کلام و سخن کوتاه که به زودی فهم و درک گردد. (دهار) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند امر وجیز و کلام وجیز، یعنی خفیف و مقتصر. (اقرب الموارد). ملخص. مختصر. (شرح نصاب) (غیاث اللغات). موجز. (مهذب الاسماء). کوتاه. (شرح نصاب) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دشوار. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، سنگین و گران. (غیاث اللغات) (دهار) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، مرد گران و ناموافق. (از آنندراج) (منتهی الارب). مرد سنگین و گران و ناپسند. (ناظم الاطباء). ج، وخام. (منتهی الارب) (آنندراج). اوخام. (ناظم الاطباء)، ناسازگار و ناموافق. (فرهنگ فارسی معین) : و بحکم آنک برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار. (فارسنامۀ ابن بلخی) .، بد و زشت. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اگر در کار خوض کند (شیر) که عاقبتی وخیم... دارد... از وخامت آن او را بیاگاهانم. (کلیله و دمنه). عاقبت وخیم کدام است. (کلیله ودمنه). این جوری وخیم و ظلمی عظیم بود که بر این حیوان رفت. (سندبادنامه). اندیشید که عصیان بر ولی نعمت خویش عاقبتی وخیم دارد. (ترجمه تاریخ یمینی)، (طعام...) طعام ناگوارد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ناگوارنده. (مهذب الاسماء)، (بلد...) شهر ناموافق برای ساکنانش. (از اقرب الموارد). شهر ناموافق باشندگان. شهر ناموافق و ناسازگار برای سکنی ̍. (ناظم الاطباء)، شی ٔ وخیم، چیز وباآور. (وبی ّ) . (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
صمغ درخت انب است و بعضی گویند اقاقیاست و آن عصارۀ خارباشد. (برهان) (آنندراج). وریز. یک قسم صمغ است و صمغ درخت اقاقیا که صمغ عربی باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
درخسته به نیزه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نیزه زده شده
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوبرآمده. تازه. نازک. (ناظم الاطباء). نوخاسته. (فرهنگ فارسی معین) :
دو پستان چون دو سیمین نار نوخیز
بر آن پستان گل بستان درم ریز.
نظامی.
سیرابی سبزه های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز.
نظامی.
مکش بر کهن شاخ نوخیز را
کز این کشت شیرویه پرویز را.
نظامی.
، بدیع:
نوآیین پرده ای بینی دلاویز
نوای او نوازشهای نوخیز.
نظامی.
، نوبالیده. خرد:
گرچه نوخیز و نوگرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود.
سنایی
لغت نامه دهخدا
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
دشوار، سنگین و گران و سخت، ناموافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیز
تصویر وجیز
کوتاه و مختصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز
تصویر خیز
خیزنده، بلند شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوخیز
تصویر نوخیز
نوخاسته
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ درخت انب است. توضیح بنظرمی آید انب محرف و تغییریافته کلمه نب نب باشد که یکی از گونه های اقاقیا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
((وَ))
دشوار، سنگین، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجیز
تصویر وجیز
((وَ))
مختصر، کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
کمین، زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
((نَ))
فرومایه، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخیز
تصویر مخیز
((مَ))
مهمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیز
تصویر خیز
((خِ))
برخاستن، جستن، جهش، بلندی، طاق یا ایوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
ناگوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وریز
تصویر وریز
اکاسیا
فرهنگ واژه فارسی سره
بحرانی، بغرنج، پیچیده، خطرناک، خطیر، درام، دشوار، سخت، مخاطره آمیز، مهلک، وبیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی