جدول جو
جدول جو

معنی وخه - جستجوی لغت در جدول جو

وخه
بلند شو، نوبت نگهبانی شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وخش
تصویر وخش
(پسرانه)
روشنایی، نام چهاردهمین جد آذرباد مهراسپند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واه
تصویر واه
وه، در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخم
تصویر وخم
تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوخه
تصویر جوخه
کوچک ترین واحد نظامی، شامل چهار نفر، دسته، گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخش
تصویر وخش
بیماری که در دست و پای اسب یا الاغ و شتر ایجاد می شود، ورم مفصل استخوان دست و پای اسب و الاغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وله
تصویر وله
سرگردانی از عشق، شیفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ خَ)
روزن در دیوار که از آن روشنایی بخانه رسد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، گشادگی مابین دو خانه که بر آن دروازه نباشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، دبر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، نوعی از جامۀ سبز. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، خوخۀ نهر، دریچه. (یادداشت بخط مؤلف) ، هلو. شفتالو. ج، خوخ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ)
دوخه. رنج و بیماری. (ناظم الاطباء). گردیدن سر به عربی. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). دوار و هدام. (المنجد) : و اذا شرب اسبوعاً منع البخارعن الرأس والدوخه والصداع الحار والدوار. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ)
اقامت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). اقامت. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وخش
تصویر وخش
مردم پست و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخم
تصویر وخم
سنگین، ثقیل، ناموافق
فرهنگ لغت هوشیار
چوب دستی، آلت مرد نره: روز و شبان بگنبد سیمین شان زدیم هرساعتی زوسه سیمین یکی ستون. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجه
تصویر وجه
روی و چهره و بمعنای پول هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه تحسین که در مقام تعجب و تحسین استعمال میکنند، آه کشیدن، آه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخه
تصویر لخه
شمغند زن بو گندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخه
تصویر فخه
دام کوچک، زن چرک
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ایست که بهنگام دست یافتن بر فراغت و آسایش پس از رنج و ناراحتی گویند آخه، کلمه ایست حاکی از درد یا نا خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوخه
تصویر جوخه
دسته ای از مردم و بمعنی چاه کم عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخه
تصویر زخه
زن همسر، خشم ریزه گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
فرمگینی اندوهگینی، بی تابی، هاژی سرگشتگی، شوریدگی شیدایی سخت غمگین شدن، حیران شدن از شدت حزن وجدیا حزن، غمیگین، حیرانی سرگشتگی، افراط وجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوخه
تصویر خوخه
روزنه، پس پشت، شفتالو، دریچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخر
تصویر وخر
اخرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخم
تصویر وخم
((وَ خِ))
ناسازگار، ناموافق، سخت، دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخم
تصویر وخم
((وَ خَ))
سوءهاضمه، تعفن هوا که موجب امراض وبایی گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخش
تصویر وخش
((وَ خَ))
نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان، ورم مفصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخش
تصویر وخش
((وَ))
پست و بیکاره از هر چیز، مردم فرومایه بی اعتبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجه
تصویر وجه
((وَ))
روی، چهره، طریقه، جهت، پول، جمع وجوه، ذات، شخص، قصد، نیت، دلیل، سبب، ضمان پول (یا مالی) که برای ضمانت می سپارند، مصالحه آن چه برای برقراری صلح میان دو طرف مورد معامله قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وله
تصویر وله
((وَ لَ))
غمگینی، حیرانی، سرگشتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واه
تصویر واه
هنگام تحسین و تعجب گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوخه
تصویر جوخه
((جُ خِ))
فوج، گروه، کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بیش از هشت نفر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجه
تصویر وجه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وخت
تصویر وخت
وقت
فرهنگ واژه فارسی سره
دسته، فوج، گروه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گریه، گریه ی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی