پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، پیامبر، نبی اللّٰه، نبی، پیغامبر، پیمبر، رسول
پِیغَمبَر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، پیامبَر، نَبیَ اللّٰه، نَبی، پِیغامبَر، پیَمبَر، رَسول
گیاهی است که در کوهستانها و ریگستانها روید و جمیع مرضهای سوداوی را نافع است و بعضی گویند نوعی از گندنای کوهی است. (ناظم الاطباء) (برهان). سلطاخنیس. (فهرست مخزن الادویه)
گیاهی است که در کوهستانها و ریگستانها روید و جمیع مرضهای سوداوی را نافع است و بعضی گویند نوعی از گندنای کوهی است. (ناظم الاطباء) (برهان). سلطاخنیس. (فهرست مخزن الادویه)
طلق الوجه. بشاش. خندان. با اخلاق خوب. مقابل عبوس. خوشرو: هم از نسیم دولت و اقبال خوشدلی هم با وصال دلبر خوشروی همدمی. ؟ (از سندبادنامه). دیو خوشروی به از حور گره پیشانی. ؟
طلق الوجه. بشاش. خندان. با اخلاق خوب. مقابل عبوس. خوشرو: هم از نسیم دولت و اقبال خوشدلی هم با وصال دلبر خوشروی همدمی. ؟ (از سندبادنامه). دیو خوشروی به از حور گره پیشانی. ؟
عمل سخنور. شغل سخنور. شاعری: چون سخن در سخن مسلسل گشت بر زبان سخنوری بگذشت. نظامی. گه گه خیال در سرم آید که این منم ملک عجم گرفته به تیغ سخنوری. سعدی. رجوع به سخنور شود
عمل سخنور. شغل سخنور. شاعری: چون سخن در سخن مسلسل گشت بر زبان سخنوری بگذشت. نظامی. گه گه خیال در سرم آید که این منم ملک عجم گرفته به تیغ سخنوری. سعدی. رجوع به سخنور شود
می زدگی. (ناظم الاطباء) : یک دو جام از روی مخموری بخور یک دو جنس از روی یک جانی بخواه. خاقانی. یک قدح بیرنج مخموری کراست هر گلی را زخم خاری در قفاست. امیر حسینی سادات. و رجوع به مخمور شود
می زدگی. (ناظم الاطباء) : یک دو جام از روی مخموری بخور یک دو جنس از روی یک جانی بخواه. خاقانی. یک قدح بیرنج مخموری کراست هر گلی را زخم خاری در قفاست. امیر حسینی سادات. و رجوع به مخمور شود
بر وزن دستور، پیغمبر و رسول را گویند و به ضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : با ندا نمودند وخشور را بدید آن سراپا همه نور را. رودکی. یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا همی گویندپنداری که وخشورند یا گندا. دقیقی. بگفتار وخشور خود راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی. فردوسی. بگو ای خردمند از این در سخن قیاسی ز وخشور دادار کن. فردوسی. رجوع به غیاث اللغات و انجمن آرا و آنندراج شود
بر وزن دستور، پیغمبر و رسول را گویند و به ضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : با ندا نمودند وخشور را بدید آن سراپا همه نور را. رودکی. یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا همی گویندپنداری که وخشورند یا گندا. دقیقی. بگفتار وخشور خود راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی. فردوسی. بگو ای خردمند از این در سخن قیاسی ز وخشور دادار کن. فردوسی. رجوع به غیاث اللغات و انجمن آرا و آنندراج شود
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت
ادیبی، شاعری گویندگی، فصاحت و بلاغت، خواندن اشعار فارسی (غزل قصیده رباعی مسمط بحر طویل) در موضوعات مختلف (حمد خدا نعت رسول و ائمه مرثیه وصف معمی و لغز و غیره) در شبهای دهه اول محرم و شبهای ماه رمضاه و لیالی زمستان در قهوه خانه ها و تکیه ها و غیره
ادیبی، شاعری گویندگی، فصاحت و بلاغت، خواندن اشعار فارسی (غزل قصیده رباعی مسمط بحر طویل) در موضوعات مختلف (حمد خدا نعت رسول و ائمه مرثیه وصف معمی و لغز و غیره) در شبهای دهه اول محرم و شبهای ماه رمضاه و لیالی زمستان در قهوه خانه ها و تکیه ها و غیره
درمنه خراسانی درمنه ترکی. توضیح این کلمه را بعض فرهنگها بصورت وخشیزک ومعرب آنرا بصورت وخشیزق آورده اند ولی در محیط اعظم و فرهنگ نظام صور و خشیزک وخشیزق آمده و با توجه به استعمال وخشیج در هدایه المتعلمین وخشیش درهمان کتب که مثلا بهمین معنی بکار رفته وخشیزک و وخشیزق صحیح می نماید
درمنه خراسانی درمنه ترکی. توضیح این کلمه را بعض فرهنگها بصورت وخشیزک ومعرب آنرا بصورت وخشیزق آورده اند ولی در محیط اعظم و فرهنگ نظام صور و خشیزک وخشیزق آمده و با توجه به استعمال وخشیج در هدایه المتعلمین وخشیش درهمان کتب که مثلا بهمین معنی بکار رفته وخشیزک و وخشیزق صحیح می نماید