جدول جو
جدول جو

معنی وحیم - جستجوی لغت در جدول جو

وحیم
(وَ)
یوم وحیم، روز سخت گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روزی سخت گرم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحیم
تصویر رحیم
(پسرانه)
مهربان، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وسیم
تصویر وسیم
(دخترانه)
دارای نشان زیبایی، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحید
تصویر وحید
(پسرانه)
یگانه، یکتا، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحید
تصویر وحید
یگانه، یکتا، تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
سمین، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسیم
تصویر وسیم
نیکوروی، خوبرو، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جحیم
تصویر جحیم
دوزخ، جهنم، کنایه از جای بسیار گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
سخت، دشوار، خطرناک، بد، ناگوار، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
مهربان و بخشاینده، بخشایشگر، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحیم
تصویر لحیم
آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند، اتصالی که با این آلیاژ شده است
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ذبح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوسفند بکشتن از بهر وی (زن آبستن) . (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، آرزوانۀ زن آبستن خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرزوی آبستن بدادن. (تاج المصادر بیهقی). خورانیدن زن آبستن را، آنچه آرزو دارد. (از اقرب الموارد). آرزوانه به زن آبستن خورانیدن. ویارانه به او دادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چکیدن آب از چوب شکستۀ نوامی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چکیدن آب از چوب شکستۀ سبز و تازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وحید
تصویر وحید
فرد و منفرد، تنها و یگانه، یکتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحیش
تصویر وحیش
ارامک تور تولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
دشوار، سنگین و گران و سخت، ناموافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیم
تصویر وسیم
خوشگل زیبا روی خوب روی زیباچهر، خوش منظر زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحام
تصویر وحام
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
فرهنگ لغت هوشیار
فارسی گویان به جای لحام تازی به کار برند کبد از آن مدح تو گویم درست گویم و راست مرا به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی) کبید کفشیر از آن زر می برد استاد زر ساز که با کفشیر پیوندد به هم باز (امیر خسرو) گوشتالود، کشته کشته شده باگوشت پر گوشت فربه: لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم گوشت آلود را که بتازی لحیم گویندنه شحیم، چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند جوش: بینداز کز ضعف تن این مقیم شودرخنه رنگ خود را لحیم. (ط هر وحید آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحیم
تصویر فحیم
زگال سیاه، تیره و تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحیم
تصویر ضحیم
کجدهان، کج گردن، کج زنخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
مرد فربه، پیه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحیم
تصویر جحیم
یکی از نامهای دوزخ، جهنم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
بخشایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیم
تصویر وسیم
((وَ))
زیبا، خوبروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وحید
تصویر وحید
((وَ))
منفرد، یگانه، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
((وَ))
دشوار، سنگین، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحیم
تصویر لحیم
((لَ حِ))
پرگوشت، فربه، جوشی مخصوص تعمیر ظروف مسی و برنجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
((شَ))
فربه، سمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
((رَ))
مهربان، بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جحیم
تصویر جحیم
((جَ))
جهنم، دوزخ، جای بسیار گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
ناگوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
Merciful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
милосердный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
barmherzig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
милосердний
دیکشنری فارسی به اوکراینی