- وحوش
- وحش ها، جانوران بیابانی، جمع واژۀ وحش
معنی وحوش - جستجوی لغت در جدول جو
- وحوش
- جمع وحش، جانوران بیابانی نخچیران ددان تولیان جمع وحش جانوران دشتی وکوهی: و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید
- وحوش ((وُ))
- ج. وحش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیوگی، شرمزدگی، گوشه گیری
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
جمع وحل، غلیژن ها لجن ها
وحوده: تنها ماندن، یکتا ماندن
چست فرز
ارامک تور تولی
پیرامون، گرداگرد
جانوران بیابانی، و دشتی
چهاردیواری
حوش و بوش: کنایه از نزدیکان و دارایی فرد صاحب قدرت
حوش و بوش: کنایه از نزدیکان و دارایی فرد صاحب قدرت
جانوران بیابانی
خداوند ددان امیر ددان: (یک خرش گفتی که ها، این بو الوحوش طبع شاهان دارد و میران خموش) (مثنوی)، لقب گور خر
پادشاه وحوش، امیر ددان