جمع واژۀ وحش، و وحش جمع واژۀ وحشی است. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جانوران صحرایی. (غیاث اللغات) : بسان چاه زمزم است چشم من که کعبۀ وحوش شد سرای او. منوچهری به پرّی و به فرشته به حور و عین، و وحوش به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 53). زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش زو شده پنهان به دشت و که وحوش. مولوی. پلنگی که گردن کشد بروحوش به دام افتد از بهر خوردن چو موش. سعدی. ، مردمان بیابانی و غولها. (ناظم الاطباء). - خطوحوش، خط هیروگلیف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ وحش، و وحش جَمعِ واژۀ وحشی است. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جانوران صحرایی. (غیاث اللغات) : بسان چاه زمزم است چشم من که کعبۀ وحوش شد سرای او. منوچهری به پرّی و به فرشته به حور و عین، و وحوش به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 53). زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش زو شده پنهان به دشت و کُه وحوش. مولوی. پلنگی که گردن کشد بروحوش به دام افتد از بهر خوردن چو موش. سعدی. ، مردمان بیابانی و غولها. (ناظم الاطباء). - خطوحوش، خط هیروگلیف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جمع وحش، جانوران بیابانی نخچیران ددان تولیان جمع وحش جانوران دشتی وکوهی: و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید
جمع وحش، جانوران بیابانی نخچیران ددان تولیان جمع وحش جانوران دشتی وکوهی: و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید
ورش. واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). اغراء. (اقرب الموارد). ورغلانیدن. (ناظم الاطباء) ، وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. (از اقرب الموارد). بر طعام خوردن طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوانده برآمدن بر قوم در وقت خوردن. (ناظم الاطباء) ، گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. (اقرب الموارد). گرفتن غذا و گویند با ولع و حرصی تمام خوردن آن را تا آنجا که از شدت حرص و میل به طعام خود را نیز مکرم و محترم ندارد. (از اقرب الموارد). گرفتن چیزی از طعام را. (ناظم الاطباء) ، آزمند شدن و طمع ورزیدن چیزی را و در پی کارهای دون شدن. (از اقرب الموارد). رجوع به ورش شود
ورش. واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). اغراء. (اقرب الموارد). ورغلانیدن. (ناظم الاطباء) ، وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. (از اقرب الموارد). بر طعام خوردن طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوانده برآمدن بر قوم در وقت خوردن. (ناظم الاطباء) ، گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. (اقرب الموارد). گرفتن غذا و گویند با ولع و حرصی تمام خوردن آن را تا آنجا که از شدت حرص و میل به طعام خود را نیز مکرم و محترم ندارد. (از اقرب الموارد). گرفتن چیزی از طعام را. (ناظم الاطباء) ، آزمند شدن و طمع ورزیدن چیزی را و در پی کارهای دون شدن. (از اقرب الموارد). رجوع به ورش شود