معنی حوش - فرهنگ فارسی عمید
معنی حوش
- حوش
- چهاردیواری
حوش و بوش: کنایه از نزدیکان و دارایی فرد صاحب قدرت
تصویر حوش
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با حوش
حوش
- حوش
- چهارپایان وحشی، (منتهی الارب) (آنندراج)، رمنده، (مهذب الاسماء)،
رجل حوش الفوأد، مرد تیزخاطر، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حوش
- حوش
- دهی است بزرگ (بخراسان از گوزگانان) خرم و آبادان اندر میان بیابان نهاده و عرب بیابانهای شهر ازیوبه تابستان اینجا بیشتر باشند. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
طوش
- طوش
- از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی