سوده شدن سم ستور یا سخت سوده شدن آن و فعل آن از باب سمع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخیل یافتن. (منتهی الارب) : گویند سألناه فوجیناه، یعنی خواستم از وی پس بی خیر یافتم او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خصی کردن. اخته کردن. (منتهی الارب). رجوع به وجی شود
سوده شدن سم ستور یا سخت سوده شدن آن و فعل آن از باب سمع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخیل یافتن. (منتهی الارب) : گویند سألناه فوجیناه، یعنی خواستم از وی پس بی خیر یافتم او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خصی کردن. اخته کردن. (منتهی الارب). رجوع به وَجْی ْ شود
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مِثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس. در 27 هزارگزی شمال خاوری پهلوی دژ، دارای 1000 سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس. در 27 هزارگزی شمال خاوری پهلوی دژ، دارای 1000 سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد، (اصطلاح نقاشی) رنگ خانه خانه یا مثل موج. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح پزشکی) قسمی از نبض. (یادداشت مؤلف). نبض موجی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، وهمی و خیالی. (ناظم الاطباء) ، قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. (یادداشت مؤلف). موج. رجوع به موج شود
منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد، (اصطلاح نقاشی) رنگ خانه خانه یا مثل موج. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح پزشکی) قسمی از نبض. (یادداشت مؤلف). نبض موجی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، وهمی و خیالی. (ناظم الاطباء) ، قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. (یادداشت مؤلف). موج. رجوع به موج شود
ناقۀ موجی، ناقۀ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب، مادۀ م وج). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء)
ناقۀ موجی، ناقۀ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب، مادۀ م وج). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء)
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ