جدول جو
جدول جو

معنی وجب - جستجوی لغت در جدول جو

وجب
وژه
تصویری از وجب
تصویر وجب
فرهنگ واژه فارسی سره
وجب
فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، شبر، پنک، بدست، گدست
تصویری از وجب
تصویر وجب
فرهنگ فارسی عمید
وجب
پارسی است وژه آسمان را وژه وژه پیمودی همه را گردیدی خبر می دهی که در او نیست (فیه مافیه) بدست در تازی به وجب یا وژه (شبر) گفته می شود ترسو، نادان، مشک، تالاب آبگیر جایزه واحد طول معادل فاصله بین انگشت شست و انگشت کوچک بدست شبر. یا نیم وجب. واحد طول معادل نصف یک وجب
فرهنگ لغت هوشیار
وجب
((وَ جَ))
فاصله بین انگشت شست و انگشت کوچک وقتی انگشت ها از هم باز باشد
تصویری از وجب
تصویر وجب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موجب
تصویر موجب
انگیزه، مایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوجب
تصویر اوجب
واجبتر، لازمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجب
تصویر اوجب
واجب ترین، لازم ترین
فرهنگ فارسی عمید
هرآنچه لازم میگرداند و مقرر میکند و واجب میگرداندو مقرر گرداننده، سبب، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجب
تصویر اوجب
((اَ یا اُ جَ))
واجب تر، بایسته تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجب
تصویر موجب
((مُ جِ))
سبب، باعث، ایجاب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجب
تصویر موجب
باعث، سبب، انگیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجب
تصویر رجب
(پسرانه)
نام ماه هفتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهب
تصویر وهب
(پسرانه)
بخشش، عطا، نام پدر آمنه مادر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عجب
تصویر عجب
شگفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجه
تصویر وجه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واجب
تصویر واجب
بایسته، بایا
فرهنگ واژه فارسی سره
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن، بریدن پیراهن زنانه، سپر، آتشدان، دول بزرگ گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ایست که از هر بند آن سه سنبله بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است اشقیله شعیر. یا جو دو سر. یولاف، واحد وزن و مقصود از آن جویست که در بزرگی و کوچکی میانه باشد یک حبه (وساله مقداریه. فرهنک ایران زمین 4 -1: 10 ص 413)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجب
تصویر حجب
جمع حجاب، پرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجب
تصویر شجب
حاجب، اندوه، هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجع
تصویر وجع
درد، بیماری، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجد
تصویر وجد
خوشی، خوشحالی، شادی، در تصوف حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش و دست افشانی همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
واجب بودن، ضرورت، لزوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجب
تصویر عجب
خودبینی، خودپسندی، کبر و گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهب
تصویر وهب
بخشیدن چیزی به کسی، بخشیدن، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجب
تصویر حجب
حجاب ها، پرده ها، جمع واژۀ حجاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجب
تصویر حجب
منع کردن وارث از ارث به واسطۀ وجود وارث دیگر چنان که نوه با بودن فرزند ارث نمی برد
حجب حرمان: در فقه حجبی که در آن، وارث از تمام ارث منع شود
حجب نقصان: در فقه حجبی که در آن، وارث از قسمتی از ارث منع شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجب
تصویر عجب
هنگام اظهار شگفتی به کار می رود مثلاً عجب خدایی دارد، شگفت انگیز، عجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجب
تصویر رجب
ماه هفتم از سال هجری قمری بعد از جمادی الآخر و پیش از شعبان، رجب المرجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجب
تصویر عجب
خود بینی، خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجب
تصویر لجب
بانگ فریاد، بانگیدن، پریشانی دریا
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمرد، پوست کندن درخت را پوست درخت، پوست درخت سلیخه پوست درخت، پوست بیخ درخت، پوست سلیخه (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
لازم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زفت ژکور (بخیل)، پست فرومایه، لاغر، سرای، سنگ چیده ترشروی، سر به گریبان
فرهنگ لغت هوشیار