جدول جو
جدول جو

معنی وج - جستجوی لغت در جدول جو

وج
سوسن زرد، گیاهی چندساله با برگ و ساقۀ بلند، گل های زرد و ریشه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، ویرج، اقارون، اگر
تصویری از وج
تصویر وج
فرهنگ فارسی عمید
وج
پژ از گیاهان باش باچ گیاهی از تیره قلقاس ها که پایااست و دارای ساقه خزنده زیرزمینی میباشد که از نقاط مختلف آن ریشک هایی جدا میشود و در نقطه مقابل ریشک ها ساقه هوایی و برگها میرویند برگهایش نواری شکل میباشند و مانند غلافی ساقه را احاطه کرده اند گلهایش زرد رنگ و در انتهای ساقه قرار دارند ساقه زیرزمینی این گیاه که بغلط ریشه آن نامیده میشود بسیار معطر و خوشبواست از اسانسی که از آن بدست می آورند در عطر سازی استفاده میکنند. اسانس این گیاه در بازار بنام عطر سوسن زرد موسوم است جوشیده ساقه زیر زمینی این گیاه را بنسبت 15 گرم در لیتر جهت رفع دل درد بکار میبرند قارون اقارون اقورون عود الوج باش باچ بچه آلو سوسن اصفر سوسن باتلاقی اشبطانه اسبطانه اشطانه سوسن زرد قصب الذریره گیاه ترکی اگرترکی اکیرترکی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
(دخترانه)
زیبا، خوشگل، دارای قدر و منزلت نزد مردم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجیه الله
تصویر وجیه الله
(پسرانه)
دارای قدر و منزلت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجاسب
تصویر وجاسب
(پسرانه)
دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجه
تصویر وجه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجوه مشترک
تصویر وجوه مشترک
روی های یکسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود نداشتن
تصویر وجود نداشتن
جای نداشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود داشتن
تصویر وجود داشتن
جای داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود دارد
تصویر وجود دارد
می باشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود
تصویر وجود
هستی، فرتاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرجاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجب
تصویر وجب
وژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجع
تصویر وجع
درد، بیماری، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجد
تصویر وجد
خوشی، خوشحالی، شادی، در تصوف حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش و دست افشانی همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
واجب بودن، ضرورت، لزوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجه الضمان
تصویر وجه الضمان
پولی که با آن ضمانت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
خوب رو (زن)، دارای قدر و جاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجیزه
تصویر وجیزه
مختصر، کوتاه، کلام مختصرومفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
نیکوروی، صاحب قدر و جاه، بزرگ قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجود ذهنی
تصویر وجود ذهنی
وجود شیء در ذهن، مقابل وجود عینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجه معاش
تصویر وجه معاش
پولی که با آن زندگانی را می گذرانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجدانی
تصویر وجدانی
آنچه به وسیلۀ قوۀ باطنی ادراک می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجهه
تصویر وجهه
ناحیه، طرف، جانب، سمت، آنچه به آن توجه کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجین
تصویر وجین
عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجاء
تصویر وجاء
ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن، یافتن مطلوب، یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجوه
تصویر وجوه
وجه ها، طریقه ها، روش ها، پول ها، علت ها، سبب ها، روی ها، چهره ها، امکان ها، توان ها، صفحه ها، وجودها، ذات ها، جمع واژۀ وجه
وجوه اعیان: اشراف، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجب
تصویر وجب
فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، شبر، پنک، بدست، گدست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجاهت
تصویر وجاهت
وجیه شدن، صاحب جاه و مقام شدن، عزت و حرمت، خوب رویی، زیبایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، غرّه، رخساره، دیمه، چیچک، دیباجه، چهر، لچ، خدّ، گردماه، سج، عارض، دیباچه، دیمر، رخسار، عذار، محیّا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجود نفسانی
تصویر وجود نفسانی
بودش تنانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجود مقید
تصویر وجود مقید
بودش بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجود مفارق
تصویر وجود مفارق
بودش جداسته
فرهنگ لغت هوشیار