جدول جو
جدول جو

معنی وبسایت - جستجوی لغت در جدول جو

وبسایت
تارنما، وبگاه
تصویری از وبسایت
تصویر وبسایت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وب سایت
تصویر وب سایت
تارنما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حبسیات
تصویر حبسیات
جمع حبسیه: (حبسیات مسعود سعد در نوع خودبی نظیر است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغایت
تصویر بغایت
بسیار، کاملاً، تا آخرین درجه، بنهایت و بی اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسایط
تصویر بسایط
جمع بسیط بسیطه. چیزهای مفرد بدون ترکیب: (قدما عناصر اربعه را از بسایط بشمار میاوردند)، ادویه مفرده گیاهان طبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسالت
تصویر بسالت
دلیر وشجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساعت
تصویر بساعت
فوراً، در ساعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساطت
تصویر بساطت
سادگی، بی تکلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وساطت
تصویر وساطت
پا در میانی، میانجی گری، میانجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برایت
تصویر برایت
التهاب کلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدایت
تصویر بدایت
آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکمه بدایت. دادگاه شهرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبایت
تصویر جبایت
باژ گرفتن باج گرفتن خراج ستدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسالت
تصویر بسالت
شجاعت، دلیری، دلاوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگه داری، حفظ و صیانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدایت
تصویر بدایت
آغاز، اول چیزی، اول کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
سخن چینی کردن، نمامی، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وساطت
تصویر وساطت
واسطه شدن، درمیان افتادن، میانجیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبایت
تصویر جبایت
جمع کردن باج و خراج، باج و خراج گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برایت
تصویر برایت
التهاب کلیه، مرضی که در اثر التهاب کلیه ها بروز می کند، این اسم از نام ریچارد برایت، پزشک انگلیسی، که در سال ۱۸۲۷ میلادی مطالعاتی دربارۀ این مرض به عمل آورده گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساطت
تصویر بساطت
بسیط بودن، ساده و بی تکلف بودن، گشوده زبانی، شیرین زبانی، لطیفه گویی
فرهنگ فارسی عمید
ریتاکی منسوب به وبا. همه گیر، مربوط بمرض وبا. یا ازمنه وبایی. روزهاو هفته هایی از فصول سال که در آن اوقات بیماریها شیوع دارند. از کلمه وبایی مقصود و بامعنای بیماری معروف نیست بلکه بیماریهای همه گیر میباشد و بنابراین بجیمع بیماریهای ساری و عمومی اطلاق میگردیده. یا هوای وبایی. هوایی است که در طی سال در آن بیماری بیشتر در میان مردم پیدا میشود و همانند امروز که گاهی مثلا گریپ عمومیت پیدا می نماید قدما معتقد بودند که هوایکی از ناقلان و سرایت دهندگان بیماری است بدین ملاحظه اصطلاح هوای وبایی از نظر عمومیت یافتن بیماری در میان مردم بوده نه آنکه مردم مبتلی به وبا شوند
فرهنگ لغت هوشیار
وسایل در فارسی، جمع وسیله، افزارها چاره ها جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیطه. توضیح در تداول فارسی جمع (واسطه) گرفته شود، اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وساطت
تصویر وساطت
میانجی گری شفاعت: (این کتاب کریم را بسفارت جبرئیل و وساطت محمد المصطفی علیه السلام سوی مافرستاد) توضیح درتداول فارسی بکسراول تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگاهداشتن محافظت کردن، نگاهداشت محافظت نگهبانی: (سگ گرگین این دربه زشیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند و قایتها) (دیوان کبیر)، هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
عمل وصی کردن: ویک نفس بمنزله وصایت است، نصیحت، وصیت سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
ورساد: بر گرفته از روسی اندازه کن هنگامی که وات چینی سربی در چاپ به کار می رفته از این ابزار بهره می گرفته اند ابزارفلزی کلید داریست که یک طرف آن دیواره دارد ویند متحرکی دارد که با پیچ جلو و عقب میرود حروفچین حرفها را در آن جمع کرده سطر بندی میکند. نخست حروفچین حرفها را در ورساد قرارمیدهد و چون بچند سطررسید آنرا برداشته روی میزکار خود میگذارد. توضیح وقتی میخواهند ورسادرانسبت بطول سطر اندازه بگیرند کلید را بطرف بالا میکشند اندازه گیری بازمیشود آن وقت اندازه گیری را بهر طرف که بخواهند میکشند و پس از اندازه گرفتن طول سطر دوباره کلید را بطرف پایین میکشند اندازه گیری بسته میشود، برای چیدن حروف کنار کلیشه و گراور یا کوتاه و بلند کردن سطور برای گنجانیدن کلیشه و گراور در مطلب اصطلاح ورساد بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسالت
تصویر بسالت
((بَ لَ))
دلاوری، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساعت
تصویر بساعت
((بَ عَ))
فوری، آناً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساطت
تصویر بساطت
((بِ طَ))
ساده بودن، خوشرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدایت
تصویر بدایت
((بَ یَ))
آغاز، اول چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبایت
تصویر جبایت
((ج یَ))
مالیات گرفتن، باج و خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وِ یَ))
فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی معین