جدول جو
جدول جو

معنی واگیر - جستجوی لغت در جدول جو

واگیر
ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می کند
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
فرهنگ فارسی عمید
واگیر
سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) :
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ،
میرنجات (از آنندراج)،
، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
لغت نامه دهخدا
واگیر
سرایت کننده، ساری، مسری
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
واگیر
((حامص))
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
فرهنگ فارسی معین
واگیر
آلوده ساز، ساری، مسری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورگیر
تصویر ورگیر
(پسرانه)
مترجم (نگارش کردی: وهرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
آنچه پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن پابند شود، کنایه از پای بند، مقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
جای گیر، پرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، پذیرفته، مورد قبول، مؤثر، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
ریچارد. موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آلمانی، وی به سال 1813 میلادی در لایپزیک تولد یافت و به سال 1883 درگذشت
لغت نامه دهخدا
سرایت، سرایت دربیماری، (یادداشت مؤلف)،
مسری: بیماری واگیری، بیماری مسری، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی در خراسان قدیم، آقای پورداود گوید: آثار نسا در خراسان نزدیکی دیهی بنام باگیر در نوزده هزارگزی مغرب اشک آباد دیده میشود، نام دیه باگیر از مأخذ روسها بنظر نگارنده رسید و شاید همان باجگیر (باجگیران) باشد که در سرحد ایران و ترکستان و روسیه است، در روی نقشه های مختلف باژیر نوشته شده است، (فرهنگ ایران باستان ص 284)
لغت نامه دهخدا
(یَ /یِ نِ)
هواگیرنده. در حال پرواز.
- هواگیر گشتن، هوا گرفتن. پریدن:
از راه نظر صید دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد.
حافظ.
، که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست
لغت نامه دهخدا
آنچه جایی را اشغال کند جای گیر متحیز، شاغل. جا گرفتن، تاثیر کردن، موثر شدن، بدل نشستن، املایی از (جای گیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
هر چیز که پایه آن گیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگیر
تصویر اگیر
وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیردار
تصویر واگیردار
مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند ساری
فرهنگ لغت هوشیار
سرایت (مرض، درجه، خطی که بامداد و جز آن بر چوب کشند و طول و عرض مطلوب را بدان مقیاس کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیری
تصویر واگیری
سرایت (مرض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیر داشتن
تصویر واگیر داشتن
ساری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیردار
تصویر واگیردار
مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
آن چه جایی را اشغال کند، شاغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواگیر
تصویر هواگیر
اوج گیر، به هوا پرنده، در هوا صید شده، هوایی، آرزومند
فرهنگ فارسی معین
پای بند، مقید، مانع، مزاحم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آلوده سازی، انتشار، سرایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
Contagiousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دامن گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
اوگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
همراهی در مرثیه خوانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
заразность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
заразність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ملک، مانور
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
zaraźliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
contagiosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
contagiosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واگیرداری
تصویر واگیرداری
besmettelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی