سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ، میرنجات (از آنندراج)، ، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ، میرنجات (از آنندراج)، ، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
نام دیهی در خراسان قدیم، آقای پورداود گوید: آثار نسا در خراسان نزدیکی دیهی بنام باگیر در نوزده هزارگزی مغرب اشک آباد دیده میشود، نام دیه باگیر از مأخذ روسها بنظر نگارنده رسید و شاید همان باجگیر (باجگیران) باشد که در سرحد ایران و ترکستان و روسیه است، در روی نقشه های مختلف باژیر نوشته شده است، (فرهنگ ایران باستان ص 284)
نام دیهی در خراسان قدیم، آقای پورداود گوید: آثار نسا در خراسان نزدیکی دیهی بنام باگیر در نوزده هزارگزی مغرب اشک آباد دیده میشود، نام دیه باگیر از مأخذ روسها بنظر نگارنده رسید و شاید همان باجگیر (باجگیران) باشد که در سرحد ایران و ترکستان و روسیه است، در روی نقشه های مختلف باژیر نوشته شده است، (فرهنگ ایران باستان ص 284)
هواگیرنده. در حال پرواز. - هواگیر گشتن، هوا گرفتن. پریدن: از راه نظر صید دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد. حافظ. ، که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست
هواگیرنده. در حال پرواز. - هواگیر گشتن، هوا گرفتن. پریدن: از راه نظر صید دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد. حافظ. ، که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست