معنی پاگیر پاگیر آنچه پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن پابند شود، کنایه از پای بند، مقید تصویر پاگیر فرهنگ فارسی عمید
پاشیر پاشیر زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن نصب شده است گودال پای شیر آب انبار کلیه بنای مجاور شیر آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند فرهنگ لغت هوشیار
جاگیر جاگیر آنچه جایی را اشغال کند جای گیر متحیز، شاغل. جا گرفتن، تاثیر کردن، موثر شدن، بدل نشستن، املایی از (جای گیر) فرهنگ لغت هوشیار