جدول جو
جدول جو

معنی واکاویدن - جستجوی لغت در جدول جو

واکاویدن
جستجو کردن، تفحص کردن، بازکاویدن
تصویری از واکاویدن
تصویر واکاویدن
فرهنگ فارسی عمید
واکاویدن(فَ دَ)
جستجو کردن. تفحص نمودن. تفتیش کردن. (ناظم الاطباء). کاوش. جستجو. تفحص. (آنندراج). بازکاویدن. بحث و فحص کردن.
- واکاویدن از، پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف).
، در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن میدهد: المناقره والنقار، با کسی واکاویدن در خصومت. مجادله، با کسی واکاویدن در خصومت. جدال. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واکفیدن
تصویر واکفیدن
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاکانیدن
تصویر چاکانیدن
چکاندن، مایعی را قطره قطره در چیزی ریختن، چکه چکه ریختن، خالی کردن تپانچه یا تفنگ، کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاویدن
تصویر شکاویدن
شکافتن، کندن و کاویدن زمین، نقب زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
بازکشیدن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
که قابل کاویدن نباشد. که آن را نتوان کاویدن. غیرقابل کاویدن. مقابل کاویدنی. رجوع به کاویدنی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ شُ دَ)
بازگشودن. (ناظم الاطباء). رجوع به واگشودن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ دَ)
بازکشیدن. (ناظم الاطباء) ، دراز کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). والمیدن، و آن بر زمین خوابیدن است برای دور کردن خستگی نه برای آنکه به خواب روند. (آنندراج). به درازا خفتن. والمیدن. لمیدن:
سرو تو را ز سایه چکد آب زندگی
گردید خضر هر که در این سایه واکشید.
صائب (از آنندراج).
، دراز کردن، دست دراز کردن، بیرون کشیدن. (ناظم الاطباء) :
تا که روزش واکشد ز آن مرغزار
وز چراگاه آردش در زیر بار.
مولوی.
، به زور و حیله چیزی از کسی حاصل کردن. (غیاث اللغات). واکشیدن چیزی را، به زور یا به حیله از کسی چیزی به دست آوردن، چنانکه گویند از او به سختی واکشیدم. (آنندراج) :
هرگز نشد که بر سر حرف آورم ترا
من کز دهان غنچه سخن واکشیده ام.
صائب (از آنندراج).
چون گل صبحش مثل در هرزه خندی نیستم
شوخ خونها خورد تا یک خنده از من واکشید.
میرزایحیی شیرازی (از آنندراج).
، بطرف خود کشیدن: جذب، واکشیدن بخود. (دهار). :
غنچه شو در گوشه ای شاید نگاهی واکشی
در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش.
رضی دانش (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ / کِ دَ)
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده و جز آن. (ناظم الاطباء). شکافتن. کفته شدن. شکافتن و ترکیدن پوست میوه:
تا گلستانشان سوی تو بشکفد
میوه های پخته بر خود واکفد.
مولوی.
ز آنکه چون مغزش درآکند و رسید
پوست ها شد بس رقیق و واکفید.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
آب در گلو شکستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به واکفتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ رَ تَ)
شکافتن، نقب زدن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شکافتن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ دَ)
مؤلف چراغ هدایت در ذیل ترکیب ’آب شکستن در گلو’ آرد: به معنی گره شدن آب است در گلو. و از بعضی لغات مروی است که به فارسی آن را واکفتیدن (به کاف تازی) نیز گویند. رجوع به واکفیدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ دَ)
تعالج. مروسیدن. معالجت. مساجات. مساجاه. (یادداشت مؤلف).
- با کسی یا چیزی واکوشیدن، ممارست. مزاوله. معالجه. (یادداشت مؤلف) : منازعه و نزاع، با کسی در چیزی واکوشیدن. احتکاک، با کسی واکوشیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ناکاشتن. نکاریدن. مقابل کاریدن
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
مقابل کاویده. دست نخورده. رجوع به کاویده شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بِ تَ / تِ مَ دَ)
متعدی واخیدن. (شعوری). رجوع به واخیدن شود. برچیدن فرمودن و واخیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ بِ زَ دَ)
کاویدن. بحث کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ دَ)
چکاندن. چکانیدن. بمعنی چکانیدن باشد. (برهان) (جهانگیری). (ناظم الاطباء). قطره قطره ریختن آب و جز آن. (ناظم الاطباء) :
پیش سائل زر بچاکاند بهنگام جواب
پیش نحوی موی بشکافد بهنگام سؤال.
فرخی.
، بمعنی خالی کردن است، چه تپانچه و تفنگ و پشتاب را چون خالی کنند گویند چاکانیدم. چکاندن تفنگ و غیره، بچاکان، یعنی خالی کن. (انجمن آرا) (آنندراج) ، تقطیر کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کاوش نکردن. نکاویدن. مقابل کاویدن. رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ بَ)
پژوهش. جستجو. فحص. تفحص. واپژوهیدن. استفحاص. طلب کردن. پیجویی. پی جوری (در تداول عامه). کاویدن. کاوش. بحث کردن. تفتیش کردن. تنقیر. استقراء. ندش. نجث. افتحاص. افتحاث. تسنﱡح. (منتهی الارب) :
اگر زهره شوی، چون بازکاوی
درین خرپشته هم بر پشت گاوی.
نظامی.
و رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ خوا / خا دَ)
بازکاویدن. کاوش کردن. تفحص نمودن. درکاویدن چیزی و تجسس و جستجوی چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
نکاهیدن. ناکاستن. مقابل کاهیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازکاویدن
تصویر بازکاویدن
جستجو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکاریدن
تصویر واکاریدن
مجددا تفحص کردن باز کاویدن، کاویدن، مجادله جدال: (مجادله با کسی واکاویدن در خصومت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکویدن
تصویر واکویدن
مجددا کاوش کردن باز کاویدن
فرهنگ لغت هوشیار
خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده) قطره قطره ریختن مایعی را، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن: تفنگ خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
مجددا کشیدن باز کشیدن، دراز کشیدن والمیدن: (سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید) (صائب)، بیرون آوردن خارج کردن: (... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار) (مثنوی)، بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن: (هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام) (صائب)، بطرف خود کشیدن جلب کردن (غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش) (رضی دانش)
فرهنگ لغت هوشیار
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده، شکافتن و ترکیدن پوست میوه رسیده کفته شدن: (تا گلستانشان سوی تو بشکفد میوه های پخته بر خود واکفد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکوشیدن
تصویر واکوشیدن
منازعه کردن، گلاویز شدن، مروسیدن، ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاویدن
تصویر شکاویدن
شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاویدن
تصویر شکاویدن
((ش دَ))
شکافتن، نقب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکاویک
تصویر واکاویک
آنالیتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
جلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واکاوی
تصویر واکاوی
تجزیه و تحلیل، تحلیل، آنالیز
فرهنگ واژه فارسی سره