جدول جو
جدول جو

معنی واژگون - جستجوی لغت در جدول جو

واژگون
سرنگون، برگشته، وارون، کنایه از دارای نامبارکی، شوم مثلاً بخت واژگون،
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
فرهنگ فارسی عمید
واژگون
وارونه، (برهان) (ناظم الاطباء)، برگشته، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سرنگون، معکوس، مقلوب، (ناظم الاطباء)، واژگونه، (آنندراج)، وارونه، واژون، واژونه، باشگونه، باشگون، مجازاً شوم، نامبارک، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
این قصۀ عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
واژگون
سرنگون، برگشته
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
واژگون
برگشته، سرنگون، بخت برگشته، شوم، نامبارک
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
فرهنگ فارسی معین
واژگون
معکوس، برعکس، ساقط
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
واژگون
پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، معکوس، منقلب، نگون، نگونسار، وارون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
واژگون
انقلبت
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به عربی
واژگون
Crashing
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
واژگون
s'écraser
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به فرانسوی
واژگون
schiantarsi
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
واژگون
batendo
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژگون
estrellarse
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
واژگون
rozbijający
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به لهستانی
واژگون
рушащийся
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به روسی
واژگون
руйнуючий
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به اوکراینی
واژگون
neerstortend
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به هلندی
واژگون
abstürzen
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به آلمانی
واژگون
ٹکرا رہا
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به اردو
واژگون
दुर्घटनाग्रस्त
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به هندی
واژگون
กระแทก
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به تایلندی
واژگون
menghancurkan
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واژگون
התנגשויות
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به عبری
واژگون
激しく衝突する
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به ژاپنی
واژگون
崩溃的
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به چینی
واژگون
kugonga
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به سواحیلی
واژگون
çarpan
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
واژگون
ধাক্কা
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژگون
충돌하는
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ)
بر وزن و معنی باژگونه است که برگشته و معکوس و مقلوب باشد. (از برهان). وارون. وارونه. واژگون. واژون. باشگونه. باشگون. باشگونه، نامبارک. (برهان). شوم. نحس:
همان است کاین واژگونه جهان
یکی را برد دیگر آرد روان.
فردوسی.
بفرمود تابر هیونان مست
نشینند و گیرند اسبان به دست
بر آن واژگونه دولشکر دمان
شبیخون برآرند از ناگهان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
برگشتگی، (ناظم الاطباء)، انقلاب، وارونی، باژگونی، باشگونی، ناراستی تدبیر و نادرستی کار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرنگون وارون، یا نسبت واژگونه. عکس نسبت، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (همانست کین واژگونه جهان یکی را بر دیگر آرد دوان)، شوم نامبارک نحس، بدبخت بخت برگشته: (بران واژگونه دو لشکر دمان شبیخون بر آردن از ناگهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگونی
تصویر واژگونی
واژگون بودن باژگونی، ناراستی تدبیر ناراستی کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگونه
تصویر واژگونه
برعکس، بالعکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واژگونی
تصویر واژگونی
سقوط
فرهنگ واژه فارسی سره
باژگونه، برعکس، سرنگون، عکس، قلب، مقلوب، وارون، واژگون، بخت برگشته، مفلوک، شوم، منحوس، نامیمون، نحس
فرهنگ واژه مترادف متضاد