- واژ
- پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ
خراج، مالیات، عوارض
معنی واژ - جستجوی لغت در جدول جو
- واژ
- باج، خراج، مالیات، باژ
- واژ
- گفتار، کلام، سخن، واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند، واج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلمه، لغت
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، وردان، واروک، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
کلمه، لغت
مهبل، رحم
لغت، کلمه
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح، برای مثال گواژه که هستش سر انجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۳۷۵)
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح
سرزنش، شوخی
مسخرگی و مزاح، سرزنش و طعنه
خراج، جزیه
هجا، حرف
نویسه، حرف
نویسه
مالیات
آلاچق
باج باز
توده غله پاک شده و از کاه در آمده
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
خیمه، چادر، سایبان و بمعنی لطیف
فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵)
عیش، عشرت، خوشی، برای مثال در این محنت سرای شادی و غم / که گاهی ماژ باشد گاه ماتم (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷) ، آسودگی
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
خیمه، چادر، برای مثال خسرو غازی آهنگ بخارا دارد / زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
نازک، ظریف، لطیف
نازک، ظریف، لطیف
متحیر، سرگشته، درمانده، زبون
ظرف بزرگ چینی یا سرامیکی در حمام برای شستن بدن در آن
مانند، نظیر، بان مثلاً پلوان، گله وان، دروان، دشتوان
مانند، نظیر، بان مثلاً پلوان، گله وان، دروان، دشتوان
بالن
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
راش، انبار غله، خرمن غلۀ پاک شده