جدول جو
جدول جو

معنی واژ - جستجوی لغت در جدول جو

واژ
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ
خراج، مالیات، عوارض
تصویری از واژ
تصویر واژ
فرهنگ فارسی عمید
واژ
سرنگون، معکوس، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، باز، رجوع به باز شود
لغت نامه دهخدا
واژ
به معنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبردست از پادشاه زیردست میگیرد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به باژ شود
لغت نامه دهخدا
واژ
گفتار، کلام، سخن، واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند، واج
تصویری از واژ
تصویر واژ
فرهنگ فارسی معین
واژ
باج، خراج، مالیات، باژ
تصویری از واژ
تصویر واژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاژ
تصویر تاژ
(دخترانه و پسرانه)
لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واژه
تصویر واژه
لغت، کلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح، برای مثال گواژه که هستش سر انجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۳۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاژ
تصویر فاژ
فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واژو
تصویر واژو
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ / ژُ)
آنچه از درخت خرما ببرند و بضم اول نیز درست است و به این معنی با زای هوز هم گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) ، آنچه بدان تاک انگور را بندند و به این معنی با رای قرشت هم به نظر آمده است. (برهان) ، ریسمان که از لیف خرمابن سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مسخرگی و مزاح. (برهان: گواز) ، سرزنش و طعنه. (انجمن آرا) (آنندراج) :
کند طبع او بحر را سرزنش
زند جود او در معادن گواژ.
شمس فخری (از شعوری ج 2 ص 319).
، مردم خوش طبع. (برهان: گواز) ، ازار و دامنی را نیز گویند که لنگی و روپاک باشد. (برهان: گواز)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طعنه و سرزنش را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مصحف گواژ است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گواژ و گواژه شود:
کند طبع او بحر را سرزنش
زند جود او در معادن کواژ.
شمس فخری (چ صادق کیا)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
به لغت زند و پازند به معنی کلمه باشد که لفظ است و آن از دو حرف یا بیشتر مرکب میشود. (ازبرهان). واژه کلمه را گویند. (رشیدی). پهلوی: واچک (قول و کلام) ، مرکب از واچ و واچکیه (شرح و بیان) ، از ریشه اوستائی وچ (گفتن). سانسکریت نیز: واچ (سخن گفتن). در لهجۀ زرتشتیان نیز: واجه، (کلمه). در ’آهار’ جزو رودبار لواسان ’سرواژه’ به معنی صحبت کردن در خواب استعمال میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی کلمه باشد و سخنی است که از سه حرف یا بیشتر ساخته شده باشد. (ازآنندراج). کلمه. (انجمن آرا). و رجوع به واج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واژه
تصویر واژه
کلمه، لغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، سایبان و بمعنی لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راژ
تصویر راژ
توده غله پاک شده و از کاه در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
باج باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژن
تصویر واژن
مهبل، رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
مسخرگی و مزاح، سرزنش و طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
سرزنش، شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
((گَ))
مسخرگی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
((کَ))
طعنه، سرزنش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واژه
تصویر واژه
((ژِ))
لغت، کلمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وام
تصویر وام
قرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واج
تصویر واج
هجا، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وات
تصویر وات
نویسه، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وات
تصویر وات
نویسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
مالیات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واژه
تصویر واژه
کلمه، لغت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باژ
تصویر باژ
خراج، جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
کلمه، لغت، لفظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد