جدول جو
جدول جو

معنی واهس - جستجوی لغت در جدول جو

واهس
(هَِ)
جاسوس. چغل. دوبهمزن. مخبر. سخن چین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واهب
تصویر واهب
(پسرانه)
عطاکننده، بخشنده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واهب
تصویر واهب
بخشنده، دهنده، عطا کننده، سخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والس
تصویر والس
نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سه ضربی اجرا می شود، در موسیقی موسیقی سه ضربی ویژۀ این رقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهی
تصویر واهی
ویژگی آنچه حقیقت ندارد، غیرواقع، بی پایه، فروهشته و ضعیف، سست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واپس
تصویر واپس
باز پس، عقب، دنبال
واپس آمدن: باز پس آمدن، باز آمدن
واپس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ روغنی مرکب از دوده و چربی و سولفات گوگرد که برای سیاه کردن کفش های چرمی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَتْ تُ)
شتاب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
بخشنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). دهنده. عطاکننده. جوانمرد. سخی. باسخاوت. (ناظم الاطباء). معطی:
توئی وهاب مال و جز تو واهب
توئی فعال جود و جز تو فاعل.
منوچهری.
گوئی هست کف ّ واهب او
قهرمان خزانۀ وهاب.
سوزنی.
ای جود ملک واهب رزقی و جهان را
امید به تست و تو ضماندار وفائی.
خاقانی.
به تصدیقی که دارد راهب دیر
به توفیقی که بخشد واهب خیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آتش فروزان. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افروخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
بهوش. (ناظم الاطباء).
- واهش آمدن، به هوش آمدن از مستی و هشیار شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
اندیشه و هرچه در دل گذرد. (منتهی الارب) (آنندراج). هاجس. (اقرب الموارد). بدل درآینده. خاطر. و رجوع به هاجس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
گیاه نخست برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد آمده است: گیاهی که روی زمین را بپوشاند. و معنی گیاه نخست برآمده را در ذیل ’وداس’ بدینسان آورده است: هر آن گیاه که روی زمین را بپوشاند و شاخه های آن هنوز منشعب نشده باشد اما در همان وضع انبوه و به هم پیچیده باشد
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کسی که بگزد چیزی را با دندان پیشین. در نفرین گویند: لااطعمه اﷲ الا ضاهساً و لاسقاه الاّ فارساً، یعنی بخوراند خدای او را اندک از نبات که بمقدم دهان خائیده شود و بنوشاند او را آب خالص بی آمیغ شیر یعنی شیر میسر نشود او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
برگ زرد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برگ زرد شونده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ هَِ)
جمع واژۀ لاهس. (اقرب الموارد). شتابکاران چابک دستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارس
تصویر وارس
سرخرنگ چون جامه، زرد شونده چون برگ
فرهنگ لغت هوشیار
ماده سیاهی که با آن کفشها را واکس زنند و آنها را جلا دهند و مطابق رنگ چرم گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهی
تصویر واهی
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهن
تصویر واهن
رگ دوش، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهم
تصویر واهم
با همدیگر، با هم، با یکدیگر، چین دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهر
تصویر واهر
درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهب
تصویر واهب
بخشنده، عطا کننده، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چرخوشت نوعی رقص سه ضربی که شامل دو نوع است: والس آهسته والس تند یا والس وینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واپس
تصویر واپس
عقب، دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجس
تصویر واجس
دلگذشت یاد آی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسه
تصویر واسه
برای، بهر، بجهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسه
تصویر واسه
((س))
برای، بهر، به جهت
فرهنگ فارسی معین
ماده چربی که رنگ های مختلف دارد و رویه کفش را با آن تمیز و براق کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والس
تصویر والس
نوعی رقص آرام دو نفره، موسیقی سه ضربی مخصوص این رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واهب
تصویر واهب
((هِ))
بخشنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واهی
تصویر واهی
سست، بی اساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واپس
تصویر واپس
((پَ))
عقب، دنبال
فرهنگ فارسی معین