جدول جو
جدول جو

معنی وامی - جستجوی لغت در جدول جو

وامی
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
تصویری از وامی
تصویر وامی
فرهنگ فارسی عمید
وامی
از: وام + ی (نسبت)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، قرض دار، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، وام دار، مدیون، درمانده، (لغت فرس اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ خطی) (جهانگیری)، عاجز، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدبخت، (ناظم الاطباء) :
استه و غامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز خستن مترب،
منجیک (از لغت فرس ص 530)
لغت نامه دهخدا
وامی
قرضدار، وامدار
تصویری از وامی
تصویر وامی
فرهنگ لغت هوشیار
وامی
بدهکار، عاجز، بدبخت
تصویری از وامی
تصویر وامی
فرهنگ فارسی معین
وامی
بدهکار، مدیون، مقروض، وامدار
متضاد: بستانکار، طلبکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والی
تصویر والی
(پسرانه)
حاکم، پادشاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامی
تصویر رامی
(پسرانه)
رامتین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامی
تصویر هامی
(پسرانه)
سرگشته و حیران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بامی
تصویر بامی
(دخترانه)
درخشان، لقب شهر بلخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامی
تصویر نامی
(پسرانه)
منسوب به نام، مشهور، معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وادی
تصویر وادی
(دخترانه)
سرزمین، رود، نهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وافی
تصویر وافی
(پسرانه)
به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وامق
تصویر وامق
(پسرانه)
دوست دارنده، عاشق، عاشق عذر، نام مردی که عاشق عذرا بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامی
تصویر سامی
(پسرانه)
بالا مقام، عالی، بلندمرتبه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حامی
تصویر حامی
(پسرانه)
مدافع، حمایت کننده، پشتیبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واعی
تصویر واعی
شنونده، درک کننده، حفظ کننده، قیّم و حافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامی
تصویر نوامی
نامیه، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامی
تصویر عامی
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹)، مقابل علوی، غیر سیّد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ می ی)
جمع واژۀ موماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ موماه (مومات). (منتهی الارب) (ازدهار) (ناظم الاطباء). رجوع به موماء و موماه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هوامی الابل، شتران گم شده در چراگاه. (منتهی الارب). رجوع به هوافی شود
لغت نامه دهخدا
ابوبکرمحمد بن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی عوامی. او راست کتاب الاصلاح و الافصاح در نحو. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حامیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیهشود، میامین اسب و میاسر آن. (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نامیه. (ناظم الاطباء). رجوع به نامیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رامی
تصویر رامی
تیر انداز، پرتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامی
تصویر شامی
نوعی خوراکی که با گوشت و آرد و غیره طبخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامی
تصویر دامی
صیاد را گویند، شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامی
تصویر خامی
ناآزمودگی، بی تجربگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامی
تصویر حامی
حمایت کننده بعنایت و کرم دفاع کننده، پشتیبان، هوادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامی
تصویر سامی
بلند، عالی پسر نوح و پدر اقوام سامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامی
تصویر بامی
درخشان درخشنده، لقب شهر بلخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والی
تصویر والی
استاندار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامی
تصویر نامی
معروف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حامی
تصویر حامی
پشتیبان
فرهنگ واژه فارسی سره
جمامی
فرهنگ گویش مازندرانی
عمومی
دیکشنری اردو به فارسی