- واشگونه
- معکوس وارونه باژگونه: (چرا خواهیم گیتی را نمونه چو ما داریم طبع واژگونه ک) (ویس ورامین)
معنی واشگونه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برعکس، بالعکس
سرنگون وارون
عکس قلب مقلوب باز گردانیده شده
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، بهرامن
والغونه
سرنگون وارون، یا نسبت واژگونه. عکس نسبت، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (همانست کین واژگونه جهان یکی را بر دیگر آرد دوان)، شوم نامبارک نحس، بدبخت بخت برگشته: (بران واژگونه دو لشکر دمان شبیخون بر آردن از ناگهان)
سرنگون وارون
باژگونه واژگونه واژگون
نهالی توشک که بر بالای آن خوابند، بالا پوش جبه، تکیه گاه، زن بازیگر مطربه
تکیه گاه، پشتی، نهالی، تشک، جبه، بالاپوش، زن بازیگر و مطربه
سرخیی که زنان بر روی مالند غازه گلگونه: (آن بنا گوش کز صفا گویی برکشیده ست و الغونه به سیم) (شهید بلخی رودکی. نفیسی)
واژگون بودن باژگونی، ناراستی تدبیر ناراستی کار
معکوس، برعکس، ساقط
خلاف، معکوس، برعکس
معکوس، مقلوب، واژگون
بازگو کردن، دوباره گفتن حرفی، سخن شنیده را باز گفتن
واگویه کردن: تکرار کردن سخن
واگویه کردن: تکرار کردن سخن
سرنگون، برگشته، وارون، کنایه از دارای نامبارکی، شوم مثلاً بخت واژگون،
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
بازگفتن سخن شینده را تکرار گفته
والا: (گفتند: ای شاهزاده مگر در خواب دیدی و اگر نه سخن هیچکس باور نکند)
برگشته، سرنگون، واژونه
وارون برعکس، آشفته مضطرب: (فریدون چو گیتی بران گونه دید جهان پیش ضحاک واژونه دید) (سوی مادر آمد کمر بر میان بسر بر نهاده کلاه کیان)، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (پس ابلیس واژونه این ژرف چاه بخاشاک پوشید و بسپرد راه)، نحس شوم، بخت برگشته
سرنگون، برگشته
برگشته، سرنگون، بخت برگشته، شوم، نامبارک
باژگون، برای مثال خاک پایت را زحل از دیده بر سر می نهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکن الدین بکرانی - لغتنامه - باشگون)
Crashing
batendo
estrellarse
rozbijający
рушащийся