رشتۀانگور، (یادداشت مؤلف)، شاخۀ درخت رز، هر چیزی که با آن خوشۀ انگور را آویزان می کنند، جائی که به آن خوشۀ انگور را می آویزند، (ناظم الاطباء)، چفته، (یادداشت مؤلف)، تکیه گاه درخت رز، جوانۀ درخت رز، جائی که از آن خوشۀ انگورمیروید، (ناظم الاطباء)، و نیز رجوع به وادیج شود
رشتۀانگور، (یادداشت مؤلف)، شاخۀ درخت رز، هر چیزی که با آن خوشۀ انگور را آویزان می کنند، جائی که به آن خوشۀ انگور را می آویزند، (ناظم الاطباء)، چفته، (یادداشت مؤلف)، تکیه گاه درخت رز، جوانۀ درخت رز، جائی که از آن خوشۀ انگورمیروید، (ناظم الاطباء)، و نیز رجوع به وادیج شود
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10 هزارگزی شمال آمل واقعشده است، در جلگه قرار دارد، ناحیه ای است معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد، از آب رود خانه هراز مشروب میشود محصول آنجا برنج و کنف و صیفی و نیشکر و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10 هزارگزی شمال آمل واقعشده است، در جلگه قرار دارد، ناحیه ای است معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد، از آب رود خانه هراز مشروب میشود محصول آنجا برنج و کنف و صیفی و نیشکر و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ، میرنجات (از آنندراج)، ، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ، میرنجات (از آنندراج)، ، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
خلیج ازمیر، خلیج بزرگیست در مشرق بحرالجزائر در داخل خشکی، و تشکیل چندین خلیج کوچک داخلی دهد. دهانۀ آن در طرف شمال باز ولی جهت غربی آن با دماغۀ قره برون مسدود است و این دماغه ای است که از شبه جزیره کلازومن مجزا شده مقابل جزیره ساقز بسوی شمال امتداد می یابد و مدخل آن بین همین دماغۀ قره برون و دماغۀ مقابل آن موسوم به فوچه بزولی واقع شده و در اثنای امتداد خود خلیج دیگری تشکیل دهد. این خلیج دوم در اندرون جزیره بزرگ و چند جزیره کوچک جای گرفته است و شبه جزیره کلازومن هم در جهت جنوب غربی جزائرکوچک قرار دارد. در انتهای جنوب شرقی خلیج بزرگ برابر مصب رود کدیز، دهانۀ خلیج دیگری وجود دارد که ازجانب مغرب بسوی مشرق امتداد یافته است و شهر ازمیر در انتهای آن واقع است، خلیج ازمیر پیچ و خمهای بسیار دارد و گرداگرد آن محاط بجبال میباشد و این وضع برای سیر سفاین بسیار مناسب و حائز اهمیت است. طول این خلیج به پنجاه هزارگز و عرض وی در محل اوسع به بیست هزارگز بالغ شود اما طول خلیج داخلی قریب بیست و عرضش نزدیک به پنج هزار گز است. (قاموس الاعلام ترکی)
خلیج ازمیر، خلیج بزرگیست در مشرق بحرالجزائر در داخل خشکی، و تشکیل چندین خلیج کوچک داخلی دهد. دهانۀ آن در طرف شمال باز ولی جهت غربی آن با دماغۀ قره برون مسدود است و این دماغه ای است که از شبه جزیره کلازومن مجزا شده مقابل جزیره ساقز بسوی شمال امتداد می یابد و مدخل آن بین همین دماغۀ قره برون و دماغۀ مقابل آن موسوم به فوچه بزولی واقع شده و در اثنای امتداد خود خلیج دیگری تشکیل دهد. این خلیج دوم در اندرون جزیره بزرگ و چند جزیره کوچک جای گرفته است و شبه جزیره کلازومن هم در جهت جنوب غربی جزائرکوچک قرار دارد. در انتهای جنوب شرقی خلیج بزرگ برابر مصب رود کدیز، دهانۀ خلیج دیگری وجود دارد که ازجانب مغرب بسوی مشرق امتداد یافته است و شهر ازمیر در انتهای آن واقع است، خلیج ازمیر پیچ و خمهای بسیار دارد و گرداگرد آن محاط بجبال میباشد و این وضع برای سیر سفاین بسیار مناسب و حائز اهمیت است. طول این خلیج به پنجاه هزارگز و عرض وی در محل اوسع به بیست هزارگز بالغ شود اما طول خلیج داخلی قریب بیست و عرضش نزدیک به پنج هزار گز است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام شهری بوده است در مسیر اسکندر از باختر به هند، بقول آریان (کتاب 4، فصل 9 بند 4)، اسکندر پس از تسخیر ’ماساگ’ امیدوار گشت که شهر ’بازیر’ را به آسانی بتصرف آرد و ’سنوس’ را فرستاد آنرا بگیرد، اما سنوس موفق به تسلیم اهالی بازیر نشد، اسکندر بطرف شهر مزبور رفت و شنید که از طرف یکی از امرای هند عده ای بکمک شهر حرکت کرده اند، دستور داد سنوس قلعه ای ساخته در آن ساخلو گذارد ... در غیاب او اهالی شهر عده کم مقدونی ها را دیده بیرون آمدند و جنگی سخت روی داد و بهره مندی با مقدونی ها گردید، یعنی 500 نفراز اهالی کشته شد، 65 نفر اسیر گشت ... بعداً اهالی بازیر شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیها به قلۀ کوه ’آارن’ پناه بردند ...، رجوع شود به (ایران باستان، ج 2 ص 1773)
نام شهری بوده است در مسیر اسکندر از باختر به هند، بقول آریان (کتاب 4، فصل 9 بند 4)، اسکندر پس از تسخیر ’ماساگ’ امیدوار گشت که شهر ’بازیر’ را به آسانی بتصرف آرد و ’سنوس’ را فرستاد آنرا بگیرد، اما سنوس موفق به تسلیم اهالی بازیر نشد، اسکندر بطرف شهر مزبور رفت و شنید که از طرف یکی از امرای هند عده ای بکمک شهر حرکت کرده اند، دستور داد سنوس قلعه ای ساخته در آن ساخلو گذارد ... در غیاب او اهالی شهر عده کم مقدونی ها را دیده بیرون آمدند و جنگی سخت روی داد و بهره مندی با مقدونی ها گردید، یعنی 500 نفراز اهالی کشته شد، 65 نفر اسیر گشت ... بعداً اهالی بازیر شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیها به قلۀ کوه ’آاُرن’ پناه بردند ...، رجوع شود به (ایران باستان، ج 2 ص 1773)
ریسمانی را گویند که در ایام جشن و عیدها از جائی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیندو روند، (برهان) (آنندراج)، ظاهراً مصحف واذپیچ و باذپیچ است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به وازنیج، بادپیچ، ارجوحه، وازپیچ، کاز، چنچولی شود
ریسمانی را گویند که در ایام جشن و عیدها از جائی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیندو روند، (برهان) (آنندراج)، ظاهراً مصحف واذپیچ و باذپیچ است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به وازنیج، بادپیچ، ارجوحه، وازپیچ، کاز، چنچولی شود
وازلین یا پترولئین یا چربی معدنی از تصفیۀ روغن های سنگین نفت امریکا که باقیماندۀ تقطیر در 360 درجه گرما میباشد به دست می آید و اغلب برای غلیظ کردن آن با کمی پارافین مخلوطش می کنند. وازلین جسمی است سفیدرنگ به غلظت پیه خوک. در بازارها وازلین های زرد یا قهوه ای رنگ نیز یافته میشود که به کار داروسازی نمیخورد. نور از آن عبور نمی کند و اندکی فلواورسانس دارد بخصوص اگر آن را ذوب کنند بی بو و بی مزه است ولی اغلب هنگامی که آن را گرم می کنند بوی کمی از آن استشمام میشوداگر مقدار کمی از آن را با میله ای بردارند بصورت رشته ای کشیده میشود. وزن مخصوص آن در 20 درجه حرارت 0/830 تا 0/900 است و در 38 تا 42 درجه ذوب میگردد. بین 360 و 445 زینه تقطیر و تبدیل به هیدروکربورهای جامد و مایع و بخار میشود در آب و الکل اتیلیک و گلیسرین غیرمحلول است در مخلوطی از یک قسمت اتر یا کلروفرم و نیم قسمت بنزین با سولفوردوکربن حل میشود. (از کارآموزی داروسازی ص 150 و 151 تألیف دکتر جنیدی)
وازلین یا پترولئین یا چربی معدنی از تصفیۀ روغن های سنگین نفت امریکا که باقیماندۀ تقطیر در 360 درجه گرما میباشد به دست می آید و اغلب برای غلیظ کردن آن با کمی پارافین مخلوطش می کنند. وازلین جسمی است سفیدرنگ به غلظت پیه خوک. در بازارها وازلین های زرد یا قهوه ای رنگ نیز یافته میشود که به کار داروسازی نمیخورد. نور از آن عبور نمی کند و اندکی فلواورسانس دارد بخصوص اگر آن را ذوب کنند بی بو و بی مزه است ولی اغلب هنگامی که آن را گرم می کنند بوی کمی از آن استشمام میشوداگر مقدار کمی از آن را با میله ای بردارند بصورت رشته ای کشیده میشود. وزن مخصوص آن در 20 درجه حرارت 0/830 تا 0/900 است و در 38 تا 42 درجه ذوب میگردد. بین 360 و 445 زینه تقطیر و تبدیل به هیدروکربورهای جامد و مایع و بخار میشود در آب و الکل اتیلیک و گلیسرین غیرمحلول است در مخلوطی از یک قسمت اتر یا کلروفرم و نیم قسمت بنزین با سولفوردوکربن حل میشود. (از کارآموزی داروسازی ص 150 و 151 تألیف دکتر جنیدی)
قلعه ای نزدیک کرمان، صاحب ترجمه محاسن اصفهان نام آن را چنین آورده است: ’خبر این حال متساقط زبان به زبان به کرمان رسید برادرش ملک، قلعه واذشیر را در دفع حصنی حصین و سدی مکین دید با جمله متعلقان و خاصگیان رخت و اسباب مایحتاج بکلی بدانجا کشید و هیچ سبب مخالفت و محاربت و منازعت و مکاشفات میان ایشان ناشی و ظاهر نمیشد’، (ترجمه محاسن اصفهان ص 97)، و رجوع به اصل عربی آن ص 102 شود
قلعه ای نزدیک کرمان، صاحب ترجمه محاسن اصفهان نام آن را چنین آورده است: ’خبر این حال متساقط زبان به زبان به کرمان رسید برادرش ملک، قلعه واذشیر را در دفع حصنی حصین و سدی مکین دید با جمله متعلقان و خاصگیان رخت و اسباب مایحتاج بکلی بدانجا کشید و هیچ سبب مخالفت و محاربت و منازعت و مکاشفات میان ایشان ناشی و ظاهر نمیشد’، (ترجمه محاسن اصفهان ص 97)، و رجوع به اصل عربی آن ص 102 شود
دهکده ای است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع در هفت هزارگزی جنوب سده و سه هزارگزی راه شوسۀ نجف آباد به اصفهان این دهکده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 163 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهکده ای است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع در هفت هزارگزی جنوب سده و سه هزارگزی راه شوسۀ نجف آباد به اصفهان این دهکده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 163 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
گونه ای خفاش عظیم الجثه که خاص مناطق آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی است بزرگی این خفاش باندازه ای است که فاصله بین دو بالش تا 75 سانتی متر میرسد و جثه خودش باندازه یک گربه میباشد. از میوه ها و حشرات تغذیه میکند و بعلاوه خون حیوانات و منجمله انسان را در موقع خواب میمکد خفاش خونخوار
گونه ای خفاش عظیم الجثه که خاص مناطق آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی است بزرگی این خفاش باندازه ای است که فاصله بین دو بالش تا 75 سانتی متر میرسد و جثه خودش باندازه یک گربه میباشد. از میوه ها و حشرات تغذیه میکند و بعلاوه خون حیوانات و منجمله انسان را در موقع خواب میمکد خفاش خونخوار
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر