- وادادن
- تسلیم شدن، ول شدن، شل شدن مثلاً وادادن گچ، دادن، پس دادن، بازدادن
معنی وادادن - جستجوی لغت در جدول جو
- وادادن
- پس دادن، باز دادن
- وادادن
- پس دادن، جدا شدن، سست شدن، شل شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نهادن چیزیرا در جایی هشتن، نصب کردن
باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)
دوباره دیدن باز دیدن، تجدید نظر کردن، باز دید کردن: (گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دینهای رسمی در عقب وا دیدنی دارد)، سرکشی کردن بازرسی کردن، بدقت نگریستن، تحقیق کردن دقت کردن (غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل، شاید که چو وا بینی خیر تو درین باشد) (حافظ)، اعتنا کردن: (صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام رو که مردان بدین رنگ زنان وا بینند) (خاقانی) یا وادیدن چیزی از چیزی. تشخیص دادن آن: (چون که تو ینظر بنور الله بدی نیکویی را وا ندیدی از بدی) (مثنوی)
دانه ای سخت که در بعض اعضا (مخصوصا انگشتان پا) تولید شود آژخ ژخ توء لول زگیل
جمع ولید: مولودها کودکان، پسران (و بنات افکارش غیرت حور و ولدان است)
وادادن باز دادن، یا پشت ها دادن، پشت کردن فرار کردن: (بترسید وپشت ها داد و آهنگ قلعه کرد)
مجبور کردن
اکراه
آبیاری کردن، زراندود کردن فلز
آبادان
تف دادن چیزی روی آتش
میوه دادن، ثمر دادن، نتیجه دادن، حاصل دادن
جایز دانستن، پسندیده و مطلوب داشتن
بوقوع پیوستن، واقع شدن، حادث گشتن
حادث شدن، رخ دادن، اتفاق
پاداش دادن
پاره کردن (کاغذ پارچه و مانند آن) : (لباسش را جر داد)
معتاد نمودن، عادت دادن
بالیدن، نمو کردن، فخر کردن
باز راندن، دفع کردن، دور ساختن
بوناک بودن و بو پس دادن، تف دادن چیزی روی آتش، مثل تف دادن تخم هندوانه و امثال آن
دادن، شرح دادن، بیان کردن، گردانیدن
پشت فرادادن: پشت گرداندن و فرار کردن
پشت فرادادن: پشت گرداندن و فرار کردن
واپس دادن. پس دادن، بازگرداندن، دادن
باز شدن، گشاده شدن
حل شدن
جدا شدن
حل شدن
جدا شدن
پنبه را از پنبه دانه جدا کردن، پنبه زدن
واستاندن، بازستاندن، بازگرفتن، واپس گرفتن
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن، تا کردن