معنی جا دادن جا دادن جا کردن، گنجاندن، داخل کردنچیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن تصویر جا دادن فرهنگ فارسی عمید
پا دادن پا دادن کنایه از فرصت مناسب دست دادن، موقع مناسب برای کسی پیدا شدن که از آن بهره گیری کند، کسی را نیرو دادن و پشتیبانی کردن فرهنگ فارسی عمید
وا دادن وا دادن باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا) فرهنگ لغت هوشیار