جدول جو
جدول جو

معنی واحزنا - جستجوی لغت در جدول جو

واحزنا
(حَ زَ)
مرکب از ’وا’ ندبه + منادای مندوب، کلمه ای است که هنگام اندوه بر زبان رانند. واحزنا. واحزن. رجوع به دو لغت مزبور شود
لغت نامه دهخدا
واحزنا
کلمه ایست که هنگام اندوه بر زبان رانند
تصویری از واحزنا
تصویر واحزنا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارونا
تصویر وارونا
(پسرانه)
نام یکی از خدایان هندو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واحزن
تصویر واحزن
در حال اندوه می گویند، افسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احنا
تصویر احنا
اطراف و جوانب
احنای سینه: کنایه از باطن، ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازنش
تصویر وازنش
دفع، راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احزان
تصویر احزان
حزن ها، اندوه ها، دلتنگی ها، جمع واژۀ حزن
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند بود، مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن بود، وی منسوب به یکی از خانوداه های کهن سوئد بود که در نبرد با دانمارکی ها که بسیار مؤثر بود تاج و تخت سلطنت را به سال 1523 میلادی به دست آورد و استقلال کشور خویش را اعلام کرد
لغت نامه دهخدا
(زَ ؟)
دهی است از دهستان القورات شهرستان بیرجند واقع در 24 هزارگزی شمال شرقی بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است و 15 تن سکنه دارد و محصول آن غلات و آب آن از قنات و شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حزن. غمان. هموم. اندهان. اندوهها:
بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک
عالمی را برهانید ز بند احزان.
فرخی.
بر جهان چند گونه نیرنگ است
بر ملک چند نوع احزانست.
مسعودسعد.
یعقوب دلم ندیم احزان
یوسف صفتم مقیم زندان.
خاقانی.
الوداع ای کعبه کاینک هفته ای درخدمتت
عیش خوابی بوده و تعبیرش اخزان آمده.
خاقانی.
در اکباد موالیان نقوب احزان و اشجان همی برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی). انواع ضعف و احزان در ضمایر و سرائر ایشان متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، پنجمین پادشاه یهود، پسر یورامک. آنگاه که پدر او بمرد، وی بیست ودو سال داشت و بجای پدر نشست و با آرامیان محاربه کرد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
اندوهگین کردن. اندوهگن کردن. (تاج المصادر) ، احزیزاء طائر، ترنجانیدن بازوها را و جدا شدن از بیضه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هشتمین ملوک اسرائیل، پسر احاب. او پادشاهی ظالم و مشرک و بزمان الیاس نبی میزیست. جلوس او در 897 قبل از میلاد بود.
لغت نامه دهخدا
(زِ)
بانگ و آواز بلند و فریاد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
از خداوندان هندو، در کتاب یشتها تألیف آقای پورداود چنین آمده است: اهورامزدای ایرانیان مانند زئوس یا ژوپیتر از پروردگاران طبیعت نیست در واقع به هیچیک از پروردگاران اقوام قدیم شباهتی ندارد نه با خدایان سومر و آکاد و آشور و بابل (فنیقی) و مصر و نه با پروردگاران یونان ورم حتی با هیچیک از خداوندان هند مثل اندرا و وارونا و غیره که روزی معبود ومسجود ایرانیان هم بوده اند مناسبتی ندارد ... در نزدهندوان اسور غالباً از برای پروردگاران بزرگ استعمال شده است و بخصوص دروید عنوان وارونا میباشد، این عنوان نیز در کتاب مقدس هندوان فقط چهار بار به انسان داده شده است، گفتیم که امشاسپندان به آدی تیاس برهمنان مربوط است، در آیین هندوان آدی تیاس عبارت است از هفت تن از پروردگاران، آدی تیاس یعنی پسران آدی تی که آلهه ای میباشد، از میان این هفت برادر اسم واروناو میترا غالباً تکرار شده است و گاه هم ایرمان در جزو آنان شمرده میشود، رجوع به وارون و وارونه و ایران باستان ج 1 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ)
عمل دفع و پس زدن. (از واژه های فرهنگستان). رجوع به وازدن شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پزشکان دوازده گانه یونانی است که آنان را چون بروج اثناعشر متصل بیکدیگر و سودمند میشمرده اند، (عیون الانباء ج 1 ص 34)
لغت نامه دهخدا
محلی در 419 هزارگزی طهران، میان مأمون و دربند، و آنجا ایستگاه راه آهن است
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
مرکّب از: ’وا’ ندبه + منادای مندوب، لفظی است که هنگام اندوه آرند. از اصوات افسوس و اندوه است:
پیش چنین تحفه کو تمیمۀ عقل است
واحزن از جان بوتمام برآمد.
خاقانی.
رجوع به واحزنا شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
سنجیده، سنگین. ثقیل. (از اقرب الموارد) ، تام. درهم وازن، ای تام. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). درهم وازن، درهم باسنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
مرکب از ’وا’ ندبه + منادای مندوب، افسوس. دریغ. ای دریغ. دریغا. واسفا. والهفا. دردا. (یادداشت مؤلف). کلمه افسوس. ای دریغ. (ناظم الاطباء) :
چون ز یاران رفته یاد آرم
آه و واحسرتا علی من مات.
خاقانی.
پس به گورستان دیو افتاده ما
تا قیامت نعرۀواحسرتا.
مولوی.
رجوع به دردا، افسوس، دریغ و دریغا شود
لغت نامه دهخدا
وارنه، بندری است در بلغارستان در کنار دریای سیاه دارای 77800 تن سکنه درسال 1444 میلادی لهستانیها و مجارستانیها در آنجا از عثمانیها شکست خوردند، در این شهر سلطان مرادخان ثانی به سال 847 هجری قمری مسیحیان را شکست سخت داد، این بندر پس از جنگ جهانی دوم به نام استالین خوانده شد
نام روستایی در گیلان، (از جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 263)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احنا
تصویر احنا
جمع حنو، کنارها و سوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنا
تصویر ازنا
پناهاندن، بالابردن، بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازنش
تصویر وازنش
عمل وازدن دفع پس زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احزان
تصویر احزان
جمع حزن، اندوه ومصیبت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحدان
تصویر واحدان
تثنیه واحد: دو تاک دو تک دو یکتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا حزناه
تصویر وا حزناه
واحزن در فارسی: چه اندوهی دریغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحزن
تصویر واحزن
واحزنا: پیش چنین تحفه کو تمیه عقل است واحزن از جان بو تمام برآمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احزان
تصویر احزان
جمع حزن و حزن، غم ها و اندوه ها
فرهنگ فارسی معین
ازبنا
فرهنگ گویش مازندرانی
باد بزن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع پرتاسی لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت تهوع، استفراغ، انبوهی ازدحام، کنار نهادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کلید
فرهنگ گویش مازندرانی
نام کوهی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی