- واجن
- سنگلاخ
معنی واجن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به صیغه جمع رام شوندگان جانوران رام شونده
دارا
بایسته، بایا
پایبند خوگرفته به جایی
پرنده خانگی
دشت در پارسی پهلوی دشت به زمین پر درخت گفته می شود، اندوهگین
دارنده، دارا، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت وجود است، از نام های خداوند
پارسی تازی گشته تابه ماهی تابه پارسی تازی گشته تابه
سست زهدان، زمینگیر
رگ دوش، سست
وا کننده باز کننده. یا در واکن. ابزاری که در قوطی و بطری و مانند آنرا باز کند. یا در بطری واکن
اطاقک چرخدار راه آهن
تپان ناآرام
دلگذشت یاد آی
کوتاه: سخن
دارنده، دارا
لازم، ناگریز، حتم، حتمی
گفتن
باژگونه وارونه، نحس شوم
مهبل، رحم
((ج))
فرهنگ فارسی معین
لازم، ضروری، فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد، سزاوار، شایسته، مایحتاج، عینی واجبی که هر فرد مسلمان مکلف است به شخصه انجام دهد، کفایی واجبی است که چون بعض افراد آن را انجام دهند، تکلیف از گردن
هر یک از بخش های تشکیل دهندۀ قطار که به وسیلۀ لوکوموتیو روی خط آهن حرکت می کند
لازم، ضروری، در فقه آنچه به جا آوردنش لازم باشد و ترک آن گناه و عقاب داشته باشد، بایا، بایست، بایسته، در فلسفه مقابل ممکن، ویژگی موجودی که در وجود خود نیازمند علّتی نباشد
واجب کفایی: در فقه امری که هرگاه یک تن آن را انجام دهد از عهدۀ دیگران ساقط می شود
واجب کفایی: در فقه امری که هرگاه یک تن آن را انجام دهد از عهدۀ دیگران ساقط می شود
آرنج، محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو، برای مثال زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده وارن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
هجا، حرف
ظرف بزرگ چینی یا سرامیکی در حمام برای شستن بدن در آن
مانند، نظیر، بان مثلاً پلوان، گله وان، دروان، دشتوان
مانند، نظیر، بان مثلاً پلوان، گله وان، دروان، دشتوان
کوچکترین جزء زبان که باعث تمایز معنی می شود، کلمه، دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام می خوانند، زمزمه
ظرفی بزرگ که در حمام می گذارند و برای شستشوی بدن و یا برای آب تنی بکار میرود
گیج، حیران
گفتار، کلام، سخن، واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند، واژ