جدول جو
جدول جو

معنی واایستیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واایستیدن
(غَ گَ دَ)
واایستادن. استعصام. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایستیدن
تصویر ایستیدن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا ایستادن
تصویر وا ایستادن
بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ شُ دَ)
بازایستادن. واایستدن. واایستیدن. واستادن (در تداول عامه). امتناع. توقف. وقوف. اقلاع. احجام: اقصام، واایستادن باران و تب. ارقاء، واایستادن خون و اشک. (تاج المصادر بیهقی) ، واایستادن از چیزی، نکردن آن
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
واایستادن. رجوع به واایستادن شود. انتهاء. (تاج المصادر بیهقی). انقداع. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فَ گُ تَ)
برخاستن. به پای شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دانی ز چه سرنزیده افتو
یارم نه ورایستاده از خو.
(یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
لیسیدن، دوباره لیسیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(ءِ شُ دَ)
بازکردن رشته را. مقابل رشتن و ریسیدن. ریسیده را باز کردن. و رجوع به ریسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ / فِ کَ دَ)
ایستادن و آغاز نمودن. (آنندراج). ایستادن و آغاز کردن. (ناظم الاطباء). ایستادن. (فرهنگ فارسی معین) : المواکبه، برکاری ایستیدن. (تاج المصادر بیهقی). المواقفه، با کسی در جنگ بایستیدن و با کسی در چیزی فروایستیدن در معاملتی. (تاج المصادر بیهقی) ، رئیس تشریفات صفویان، رئیس ایشیک خانه قاجاریان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واایستادن
تصویر واایستادن
بازایستادن، امتناع، توقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا ایستدن
تصویر وا ایستدن
ایستادن، امتناع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا ایستادن
تصویر وا ایستادن
ایستادن، امتناع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والیسیدن
تصویر والیسیدن
دوباره لیسیدن والی گرداندن (گردانیدن) : حاکم کردن: (یک چندی او را در جهان وای گردانید اکنون او را وزارت میدهد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریسیدن
تصویر واریسیدن
باز کردن رشته و ریسیده را مقابل ریسیدن رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایستیدن
تصویر ایستیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
((دَ))
از جوش افتادن (پلو یا کته) در روی بار و در نتیجه قد نکشیدن و پختن نشاسته آن
فرهنگ فارسی معین