جدول جو
جدول جو

معنی وا ایستادن

وا ایستادن
بازایستادن، توقف کردن
تصویری از وا ایستادن
تصویر وا ایستادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وا ایستادن

واایستادن

واایستادن
بازایستادن. واایستدن. واایستیدن. واستادن (در تداول عامه). امتناع. توقف. وقوف. اقلاع. احجام: اقصام، واایستادن باران و تب. ارقاء، واایستادن خون و اشک. (تاج المصادر بیهقی) ، واایستادن از چیزی، نکردن آن
لغت نامه دهخدا

در ایستادن

در ایستادن
ایستادن قایم شدن، پدید آمدن، جد کردن اصرار ورزیدن
در ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار

باز ایستادن

باز ایستادن
ایستادن، توقف کردن، برجا ماندن، خودداری کردن
باز ایستادن
فرهنگ فارسی عمید