جدول جو
جدول جو

معنی هینجور - جستجوی لغت در جدول جو

هینجور
این طور، همین گونه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینور
تصویر بینور
(دخترانه)
دیدنی (نگارش کردی: بینهوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیاجور
تصویر کیاجور
(پسرانه)
عاقل، فاضل و دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اینجو
تصویر اینجو
در دورۀ ایلخانان مغول، زمین کشاورزی متعلق به دولت یا پادشاه، هرکسی که خاص پادشاه و از متعلقان و منسوبان او باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنجار
تصویر هنجار
راه و روش، طرز و قاعده، راه، طریق، جاده، برای مثال ز هنجار دیگر درآمد به روم / فروماند گنج اندران مرز و بوم (نظامی5 - ۸۹۸)، کنایه از راه راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
رنج کشیده، آزرده، دردمند، بیمار، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرور
تصویر هنرور
باهنر، هنرمند، دارای هنر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین ور
تصویر دین ور
دین دار، متدین
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
آنکه بیدار نشود نه در روز و نه در شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
زن بسیارگوشت. هیدکر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پنهان شونده جهت فریفتن. (منتهی الارب) ، زن جوان شگرف اندام نیکوکرشمه، شیردفزک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بیت هیدکورالاساطین، سرای ثابت ستونها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دانا. (صحاح الفرس). عاقل و دانا. (فرهنگ رشیدی). عاقل و فاضل و دانا را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بهره، حصه، پاره، جزء، هاختور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
مصحف پی جو. (در تداول عامیانه، پی جو). رجوع به پی جو شود
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ)
دارای بینش:
یا از آن دریا که موجش گوهر است
گوهرش گوینده و بینشور است.
مولوی.
و رجوع به بینش شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به هند (مدرس)، 60000 تن سکنه دارد و یکی از شهرهای مقدس هندیان است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’تانجاور’ شود
لغت نامه دهخدا
به روایت ابن بلخی او فرزند مازبدبن بنمور (؟) بن دلیر قد (؟) بن اوتکدسب بن ویونجهان بن... ساسان بن بهمن. و جد کسری خرمازبن ارسلان از سلاطین اواخر دوره ساسانی بود که یک سال و پنج ماه بعد از اردشیر پسر شیرویه سلطنت کرد و پس از او سلطنت به کسری پسر قباد و سپس به بوراندخت دختر خسروپرویز رسید. و رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 24 شود، به نتیجه رساندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از این ور
تصویر این ور
این طرف این جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جور
تصویر پی جور
پی جوی
فرهنگ لغت هوشیار
پاره آتش اخگر: سینجر چو باران زرین چکان نگون ابر بارنده از آسمان. (فردوسی) توضیح در فهرست ولف این کلمه ضبط شده و به فرهنگ شاهنامه عبدالقادر در نمره 1410 ارجاع گردیده. این بیت در نسخ معتبر شاهنامه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز حد، آن سوی ماورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینجو
تصویر اینجو
ترکی زمین واگذاری، بر نام شاه خوارزم زمین خالصه (ایلخانان مغول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجور
تصویر زنجور
سیماهی از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
بیمار، دردمند، مریض، نا خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
تاریکی شب، بمعنی شب دراز و بسیار تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندور
تصویر هلندور
مصحف هلندوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین ور
تصویر دین ور
متدین دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینیور
تصویر سینیور
((یُ))
از لقب ها و عنوان های اشرافی اروپایی، ارباب، آقا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرور
تصویر هنرور
آرتیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هنجار
تصویر هنجار
قاعده، رسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همینطور
تصویر همینطور
همین گونه
فرهنگ واژه فارسی سره
شالی کار
فرهنگ گویش مازندرانی
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
این طوری
فرهنگ گویش مازندرانی
این طور
فرهنگ گویش مازندرانی