جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دین ور

دین وری

دین وری
دیانت. (یادداشت مؤلف). عمل دین ور. رجوع به دین ور شود
لغت نامه دهخدا

دین ورز

دین ورز
دین طلب. کسی که به کسب حقایق دین همت گمارد:
خسروغازی محمود محمد سیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا

دین آر

دین آر
مُرَکَّب اَز: دین + آر، آورنده، دین آورنده، پیمبر:
مسیحای دین آر، اگر کشته شد
نه فر جهاندار ازو گشته شد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

کین ور

کین ور
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

دینور

دینور
متدین. صاحب دین. مؤمن. دیندار. دینی. متشرع:
هر آن دینور کو نه بردین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود.
فردوسی.
یکی دینور بود یزدان پرست
که هرگز نبردی به بیداد دست.
فردوسی.
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دیندار و دینورم.
سوزنی.
دینور نه و ریاست کرده به دینور
کیش مغان و دعوت خورده بدامغان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا