جدول جو
جدول جو

معنی هیمی - جستجوی لغت در جدول جو

هیمی
(هََ ما)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). شتر مبتلا به هیام. (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هامی
تصویر هامی
(پسرانه)
سرگشته و حیران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیمو
تصویر هیمو
(دخترانه)
پاک دامن (نگارش کردی: هم)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیمن
تصویر هیمن
(پسرانه)
آرام، موقر، شکیبا (نگارش کردی: همن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیدی
تصویر هیدی
(پسرانه)
آهسته، پاورچین (نگارش کردی: هدی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیمه
تصویر هیمه
خار و خاشاک که به درد سوختن بخورد، هیزم، سرشاخۀ خشک درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیمی
تصویر شیمی
علمی که در خواص مواد، تجزیه و ترکیب و اثر آن ها در یکدیگر بحث می کند
شیمی آلی: در علم شیمی قسمتی از شیمی که دربارۀ کربن یعنی درمورد مواد اولیۀ حیوانی و گیاهی بحث می کند، شیمی کربن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهیمی
تصویر بهیمی
حیوانی، مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هامی
تصویر هامی
سرگشته، حیران، آسیون، سرگردان، گیج، کالیو، مستهام، پکر، آسمند، کالیوه رنگ، گیج و ویج، واله، کالیوه، خلاوه، گیج و گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیری
تصویر هیری
گل همیشه بهار، گل شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، زراوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیپی
تصویر هیپی
افسردگی و حالت مالیخولیایی، جوانانی که نوعی قلندری و بی بند و باری را در پیش گرفته موی سر و ریش را اصلاح نمی کنند و لباس هایی شبیه لباس های زنانه بر تن می کنند و مسلکشان دوست داشتن و عشق ورزیدن است
فرهنگ فارسی عمید
مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت، مردن، رجوع به موت شود،
- مات و فات، رجوع به این ترکیب در جای خود شود
لغت نامه دهخدا
مولانا سیمی از ولایت نیشابور بود و فضل بسیار داشت و در شعر و معما و انشاء، اهل این فنون که در عصر او بودند او را مسلم میداشتند و مشهور است که در یک روز دوهزار بیت گفته و نوشته و جهت سجع مهر خود این بیت را گفته و فرموده تا حکاک نقش کرده:
یک روز به مدح شاه پاکیزه سرشت
سیمی دوهزار بیت گفت و بنوشت
اما غیر از این بیت شعر او در میان مردم کم است، به اسم نجم این معما از اوست:
نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست
چوسیمی نسبتش با آن دهان کرد،
(مجالس النفایس صص 16- 17)،
رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت صص 549- 550 و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 412 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب و متعلق بسیم، (ناظم الاطباء)، ساخته از سیم، نقره گین، سیمین، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خیمه فروش. آنکه خیمه دوزد وفروشد. (یادداشت مؤلف). خیمه دوز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرقه و شوربایی که از حیوان صدف طلینا کنند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
امراءه ایمی عیمی، زن شوهر و مواشی مرده که آرزوی شوهر و آرزوی شیر کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ایمان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ما)
مؤنث غیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به غیمان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ می ی)
منسوب به بهیمه که بمعنی چارپایه است. (از غیاث) (از آنندراج). منسوب به بهیمه. حیوانی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
بر لذت بهیمی چون فتنه گشته ای
بس کرده ای بدان که حکیمت بود لقب.
ناصرخسرو.
و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمی نمود. (سندبادنامه ص 114).
پای بگشا از این بهیمی سم
سر برون آر از این سفالی خم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
علمی است که در آن از خواص اجسام طبیعی و تغییرات عمیق گوهرها و عناصر بحث می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمی
تصویر دیمی
خودرو، کشت که به باران آبیاری شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمی
تصویر خیمی
تاژدوز تاژ فروش چادر فروش
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سیم نقره یی سیمین از نقره ساخته، آن چه از سیم سازند مفتولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیمی
تصویر بهیمی
چارپایی جانوری منسوب به بهیمه حیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچی
تصویر هیچی
رایگان، مفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمه
تصویر هیمه
هیزم: (کافران) هیمه سقراند سگان دوزخ اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هییی
تصویر هییی
مرد نیکو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامی
تصویر هامی
سرگشته، حیران، متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیمی
تصویر شیمی
علمی است که موضوع آن خواص ماده، ترکیب، تجزیه و تأثیر آنهاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هامی
تصویر هامی
سرگشته، حیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیمی
تصویر دیمی
((دِ))
غله ای که فقط با آب باران نمو کرده باشد، بی مطالعه، الکی، خود بار آمده
فرهنگ فارسی معین
هر یک از کسانی که در مخالفت با عادت و رسوم موجود در جامعه خود (خاصه در غرب) به بلند کردن مو و پوشیدن لباس های غیرعادی، مصرف مواد مخدر به همراه دیگر هم فکران خود روی می آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیمه
تصویر هیمه
((هِ مِ))
هیزم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیمی
تصویر شیمی
کیمیا
فرهنگ واژه فارسی سره
جانوری، حیوانی
متضاد: انسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد