میلۀ کوتاه فلزی و نوک تیز برای اتصال دو قطعه به هم میخ درم: آلتی که با آن سکه می زدند، برای مثال وزآن پس دگر کرد میخ درم / همان میخ دینار و هر بیش وکم (فردوسی - ۶/۲۰۳)
میلۀ کوتاه فلزی و نوک تیز برای اتصال دو قطعه به هم میخ درم: آلتی که با آن سکه می زدند، برای مِثال وزآن پس دگر کرد میخِ درم / همان میخِ دینار و هر بیش وکم (فردوسی - ۶/۲۰۳)
آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت کنایه از راست، مستقیم سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت کنایه از راست، مستقیم سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
سیل، سیلاب، برای مثال از کوهسار دوش به رنگ می / هین آمد ای نگار می آور هین (دقیقی - ۱۰۴) صدایی برای به حرکت درآوردن مرکب در مقام تاکید و تعجیل گفته می شود، هان، آگاه باش، برای مثال هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چون که فرمودت تعال (مولوی - ۷۴۰)
سیل، سیلاب، برای مِثال از کوهسار دوش به رنگ می / هین آمد ای نگار می آور هین (دقیقی - ۱۰۴) صدایی برای به حرکت درآوردن مَرکب در مقام تاکید و تعجیل گفته می شود، هان، آگاه باش، برای مِثال هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چون که فرمودت تعال (مولوی - ۷۴۰)
در هم پیچیدن، پیچیدن، پیختن شوخ، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج، برای مثال همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۳) فضله
در هم پیچیدن، پیچیدن، پیختن شوخ، چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج، برای مِثال همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۳) فضله