جدول جو
جدول جو

معنی هی - جستجوی لغت در جدول جو

هی
کلمۀ تنبیه در مقام آگاه ساختن و خبردار کردن، برای مثال هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان / بیدار شو که خواب عدم در پی است هی (حافظ - ۸۵۸)
در مقام تحسین، در مقام تهدید و تخویف، نهیب
هی زدن: نهیب زدن
هی کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) راندن حیوانات
تصویری از هی
تصویر هی
فرهنگ فارسی عمید
هی
(نَ / نُو بَ وَ دَ)
لغتی است در اًی، (از اقرب الموارد)، هی واﷲ، یعنی ای واﷲ، هی و ربی، اًی و ربی، (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
هی
(هََ)
به زبان دری و هندی به معنی هست. (انجمن آرا) (برهان) (غیاث اللغات) :
هیم به پلۀ نیکی ز یک سپندان کم
به پلۀ بدی اندر هزار سندانم.
سوزنی.
گفت یارب گر تو را خاصان هی اند
که مبارک دعوت و فرخ پی اند.
مولوی.
ساقی اگرت هوای ما هی
جز باده میار پیش ما شی.
حافظ.
، مخفف هستی:
بگفتم که تو بازگو مر مرا
اگر مهتری یا که هی کهتری.
نجیبی
لغت نامه دهخدا
هی
(هََ / هَِ)
کلمه ای است که بجهت آگاهانیدن و خبردار گردانیدن در مقام تهدید و تخویف و زجر و استهزا گویند و گاهی در مقام تحسین هم گفته اند. (برهان). کلمه تنبیه است که برای آگاه کردن گویند و گاهی در مقام تحسین آید. و به معنی افسوس و زجر نیز آمده. (غیاث اللغات). هی کلمه ای است که بدان تهدید کنند و از کار بازدارند و از برای تنبیه بود اعنی آگاهانیدن. (صحاح الفرس) :
هینی بگاه جنگ به تک خاسته ز کوه
هین بزرگ بازنگردد به هین و هی.
منوچهری.
گفت هی کیستی که دلشادی
برنشسته به مرکب بادی.
سنایی.
بانگ زد بر ساقی مجلس که هی
می بیار و می بیار و باز می.
مولوی.
آن یکی میگفت اشتر را که هی
از کجا می آیی ای اقبال پی.
مولوی.
ای چشم و چراغ دیدۀ حی
خون ریختنم چه میکنی هی.
سعدی.
هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان
بیدار شو که خواب عدم در پی است هی.
حافظ.
- هی زدن به رکاب (بر مرکب) ، زجر کردن آن که بدود با گفتن کلمه هی:
من به رکاب می همی بادۀ ناب میزنم
چونکه شوم سوار می هی به رکاب میزنم.
؟ (از آنندراج).
- هی کردن:
مرا رساند به کوی تو همچو باد صبا
به شوق خویش در این راه بسکه هی کردم.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هی
(هَِ)
پیوسته. پیاپی. مدام. دائم. همیشه. همواره. (یادداشت مؤلف) :
خیزید و یک قرابه مرا می بیاورید
هی من خورم مدام و شما هی بیاورید.
؟
لغت نامه دهخدا
هی
(یَ)
ضمیر مفرد مغایب مؤنث به معنی او، آن زن. هی که گاه به تشدید نیز گفته شود کنایه است از واحد مؤنث غایب و گاهی یاء آن نیز حذف گردد و گویند: حتاه فعلت، أی حتی هی فعلت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هی
نام دیگر حرف هاء، (المعجم)
لغت نامه دهخدا
هی
کلمه ای است که به جهت آگاهانیدن و خبردار گردانیدن در مقام تهدید و تخویف و زجر و استهزاء گویند
فرهنگ لغت هوشیار
هی
صوتی است که برای ابراز تاسف بر زبان آورند، صوتی برای تهدید.، مخلوط، آمیخته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیدی
تصویر هیدی
(پسرانه)
آهسته، پاورچین (نگارش کردی: هدی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرمند
تصویر هیرمند
(پسرانه)
آتش پرست، نام رودی بزرگ در سیستان، لقب گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیشنگ
تصویر هیشنگ
(پسرانه)
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیژان
تصویر هیژان
(دخترانه)
ارزیدن، جنبیدن (نگارش کردی: هژان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیژا
تصویر هیژا
(پسرانه)
محترم، بزرگوار، ارجمند، شایسته، لایق (نگارش کردی: هژا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیزان
تصویر هیزان
(دخترانه)
نیرومند، توانا (نگارش کردی: هزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرود
تصویر هیرود
(پسرانه)
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرو
تصویر هیرو
(پسرانه)
گل ختمی (نگارش کردی: هر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرش
تصویر هیرش
(پسرانه)
فشار، هجوم (نگارش کردی: هرش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلا
تصویر هیلا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری کوچکتر از باز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرسا
تصویر هیرسا
(پسرانه)
پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیربد
تصویر هیربد
(پسرانه)
شاگرد، آموزنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلید دار سرا پرده کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیران
تصویر هیران
(دخترانه)
قرار (نگارش کردی: هران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیراد
تصویر هیراد
(پسرانه)
کسی که چهره ای خوشحال و شاد دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیراب
تصویر هیراب
(پسرانه)
نام فرشته باد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرا
تصویر هیرا
(پسرانه)
فراخ، وسیع (نگارش کردی: هرا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیشوی
تصویر هیشوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلان
تصویر هیلان
(دخترانه)
آشیانه، مکان آرامش (نگارش کردی: هلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلدا
تصویر هیلدا
(دخترانه)
نیرومند، قوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیمن
تصویر هیمن
(پسرانه)
آرام، موقر، شکیبا (نگارش کردی: همن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیمو
تصویر هیمو
(دخترانه)
پاک دامن (نگارش کردی: هم)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هینان
تصویر هینان
(دخترانه)
آوردن (نگارش کردی: هنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیوا
تصویر هیوا
(پسرانه)
میوه به، امید (نگارش کردی: هیوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیوان
تصویر هیوان
(دخترانه)
ایوان. تراس (نگارش کردی: هوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیئت
تصویر هیئت
(پسرانه)
شکل، ساختار و صورت ظاهری هر چیز یا هر کس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیپ
تصویر هیپ
واژه ای در تبلیغات که مترادف تبلیغ شدید هر فیلم است و در آن از رادیو، تلوزیون و حضور شخصی بازیگران فیلم استفاده می شود
فرهنگ اصطلاحات سینمایی