جدول جو
جدول جو

معنی هپرو - جستجوی لغت در جدول جو

هپرو
(هَُ پُ)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریایی و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رود و چشمه و محصولاتش غلات و برنج میباشد. اهالی به زراعت مشغولند. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ ممبینی هستند. معدن گچ در آنجا وجود دارد. این آبادی از محلهای کله پیر، دورتو، پس کره و سرسورد تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
هپرو
ربودن چیزی راازدست کسی قاپیدن
تصویری از هپرو
تصویر هپرو
فرهنگ لغت هوشیار
هپرو
((هَ پَ))
ربودن چیزی را از دست کسی، قاپیدن
تصویری از هپرو
تصویر هپرو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرو
تصویر پرو
(دخترانه)
پروین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرو
تصویر هیرو
(پسرانه)
گل ختمی (نگارش کردی: هر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرو
تصویر پرو
آزمایش لباس دوخته شده بر تن مشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهرو
تصویر پهرو
وصله، پینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرو
تصویر پرو
پروین، برای مثال سزد که پروین بارد دو چشم من شب وروز / کنون که زاین دو شب من شعاع بر زد پرو (کسائی - لغت فرس۱ - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هپروت
تصویر هپروت
عالم وهم، خیال و پندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرو
تصویر هرو
شجاع، دلیر، حصن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
امرود. نوعی از درختهای شمال ایران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام شهری از اسپانیا از ایالت لوگرونو که ده هزار تن سکنه دارد. کرسی ناحیه ای است و تجارت مردم آن شراب است
لغت نامه دهخدا
شجاع و بهادر،
نام معشوقۀ اندروس، (ناظم الاطباء)، نام زن اندروس است و هارو جزیره ای داشت در میان دریا و شبها آتش افروختی تا اندروس به فروغ آتش شناکنان آمدی وپیش هارو رفتی، یک شب بادی شد و آتش را بکشت و اندروس در میان دریا گم شد و بمرد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ پَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 28 هزارگزی شمال نائین، متصل براه سپرو به نائین. ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل. 317 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب). به عصا بزدن. (تاج المصادر بیهقی). زدن به هراوه. (اقرب الموارد) ، فحش گفتن و بزدن، نیک پختن گوشت. (تاج المصادر بیهقی). هرء. رجوع به هرء شود، بزدن سرما کسی را. (مصادر اللغه زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
درپی. وصله. پینه
لغت نامه دهخدا
(پَرْوْ)
پروین. ثرّیا. پرن. و آن چند ستاره است در کوهان ثور:
ببالای تو در چمن سرو نیست
چو رخسار تو تابش پرو نیست.
فردوسی.
برخ همچو پرو و ببالا چو سرو
میان همچو غزو و برفتن تذرو.
(از لغت نامۀ اسدی).
سزد که پروین بارد دو چشم من شب و روز
کنون که زین دو شب من شعاع برزد پرو.
کسائی (از اسدی).
خم طاق هر یک چو پر تذرو
ز بس رنگ یاقوت رخشان چو پرو.
اسدی (در صفت بنائی).
رجوع به پروین و ثریا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ)
چرک. ریم. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). هبر
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ)
کلمه منحوت بر وزن جبروت و ملکوت، که از آن افکار پریشان و مالیخولیایی بنگیان و حشیشیان را اراده کنند. (یادداشت مؤلف).
- در عالم هپروت سیر کردن، افکاری چون افکار حشیش و بنگ کشیدگان پروردن. خیالاتی چون خیالات چرسیان و بنگیان کردن. خیالات واهی داشتن: او در عالم هپروت سیر میکند. (یادداشت مؤلف).
- عالم هپروت، در تداول عامه، دنیای واهی و خیالی محض
لغت نامه دهخدا
(هَِرْ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان ازبخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 112 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 8 هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََرْوْ)
مردم شجاع راگویند. (برهان). سروری هزو (با زاء معجمه) ضبط کرده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هزو شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
کشوری جمهوری به امریکای جنوبی بر ساحل اقیانوس ساکن مساحت آن 1358000 کیلومترمربع و 7300000 تن سکنه دارد. پایتخت آن لیماست. اراضی آن کوهستانی است. شهرهای عمده آن ال کالااو و آرکی پا است و معادن گرانبها دارد از قبیل نفت و مس و حاصلخیز است و محصولات آن پنبه و شکر و قهوه و کاکائو و حیر (کائوچوک) است. پیش از تسلط اسپانیائیان در قرن شانزدهم دارای حکومتی بود بدست انکاس ها با تمدنی عالی. پیزار در 1532 میلادی بدین ملک لشکر کشید و بزودی پرو را مسخر کرد و اسپانیائیان با شتابی تمام به استخراج معادن آن پرداختند و مرکزی مهم از مهاجرین اسپانیائی تشکیل کردند و در 1824 از اسپانیا مجزا شده مستقل گردید و در 1879 میلادی با دولت شیلی بجنگ پرداخت و قسمتی از سواحل خویش را از دست داد که جزئی از آن را در 1929 میلادی بدو مسترد داشتند
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرو
تصویر هرو
دلیر و شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارو
تصویر هارو
شجاع و بهادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرو
تصویر پرو
مدرک، سند، نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهرو
تصویر پهرو
وصله پینه در پی
فرهنگ لغت هوشیار
عالم وهم وخیال وپندار. یا درعالم هپروت سیرکردن، افکاری واهی چون افکارحشیش و بنگ کشیدگان درسرپروراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرو
تصویر پرو
((پِ رُ))
آزمایش لباس از طرف خیاط بر تن مشتری، مدرک، مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرو
تصویر هرو
((هُ))
دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهرو
تصویر پهرو
((پَ رُ))
پینه، وصله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هپروت
تصویر هپروت
((هَ پَ))
عالم وهم و خیال
فرهنگ فارسی معین
پیله بستن کرم ابریشم، آماده شدن کرم برای بستن پیله، بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک و بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
وارون قرار گرفتن اشیا و اجسام وارونه
فرهنگ گویش مازندرانی
پسین فردا، سه روز آینده (در تلقی ساکنین عباس آباد از این
فرهنگ گویش مازندرانی