پروین. ثرّیا. پرن. و آن چند ستاره است در کوهان ثور: ببالای تو در چمن سرو نیست چو رخسار تو تابش پرو نیست. فردوسی. برخ همچو پرو و ببالا چو سرو میان همچو غزو و برفتن تذرو. (از لغت نامۀ اسدی). سزد که پروین بارد دو چشم من شب و روز کنون که زین دو شب من شعاع برزد پرو. کسائی (از اسدی). خم طاق هر یک چو پر تذرو ز بس رنگ یاقوت رخشان چو پرو. اسدی (در صفت بنائی). رجوع به پروین و ثریا شود