تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، نمدزین، جهاز شتر، برای مثال تو هنوز از راه رعنایی زبهر لاشه ای / گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار (سنائی۲ - ۱۳۰)
تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، نمدزین، جهاز شتر، برای مِثال تو هنوز از راه رعنایی زبهر لاشه ای / گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار (سنائی۲ - ۱۳۰)
گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی) : ورا جای بر زنده پیلی سپید مهان، بر هیونان عودی هوید. اسدی (گرشاسب نامه). تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای گاه دربند هویدی گاه دربند مهار. سنایی (از آنندراج)
گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی) : ورا جای بر زنده پیلی سپید مهان، بر هیونان عودی هوید. اسدی (گرشاسب نامه). تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای گاه دربند هویدی گاه دربند مهار. سنایی (از آنندراج)
جهاز شتر و آن بمنزلۀ پالان او است و بعضی گویند این به فتح اول و کسر ثانی است و آن گلیمی است پشم آگنده که آن را بر دور کوهان شتر درآورند. (برهان). جهاز شتر. (آنندراج) (انجمن آرا) : گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه. فرخی. برآوردم زمامش تا بناگوش فروهشتم هویدش تا به کاهل. منوچهری (از آنندراج). به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار. سوزنی (از آنندراج). رجوع به هوید شود
جهاز شتر و آن بمنزلۀ پالان او است و بعضی گویند این به فتح اول و کسر ثانی است و آن گلیمی است پشم آگنده که آن را بر دور کوهان شتر درآورند. (برهان). جهاز شتر. (آنندراج) (انجمن آرا) : گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه. فرخی. برآوردم زمامش تا بناگوش فروهشتم هویدش تا به کاهل. منوچهری (از آنندراج). به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار. سوزنی (از آنندراج). رجوع به هَوید شود
ریشه ای مخروطی شکل خوراکی با اندوختۀ غذایی به رنگ زرد یا سرخ، زردک، گزر، گیاه این ریشه که دارای ساقه های باریک، برگ های بریده و گل های سفید و چتری می باشد
ریشه ای مخروطی شکل خوراکی با اندوختۀ غذایی به رنگ زرد یا سرخ، زردک، گزر، گیاه این ریشه که دارای ساقه های باریک، برگ های بریده و گل های سفید و چتری می باشد
آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگی های دیگر که شخص بدان ها شناخته می شود، حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات، هستی، وجود
آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگی های دیگر که شخص بدان ها شناخته می شود، حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات، هستی، وجود
بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد، برای مثال هرکه مزروع خود بخورد به خوید / وقت خرمنش خوشه باید چید (سعدی - ۵۲)، وآن قطرۀ باران که برافتد به سر خوید / چو قطرۀ سیماب است افتاده به زنگار (منوچهری - ۴۳)
بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد، برای مِثال هرکه مزروع خود بخورد به خوید / وقت خرمنش خوشه باید چید (سعدی - ۵۲)، وآن قطرۀ باران که برافتد به سر خوید / چو قطرۀ سیماب است افتاده به زنگار (منوچهری - ۴۳)
آشکار. (انجمن آرا) (آنندراج). آشکارا. ظاهر. (برهان). پیدا. (انجمن آرا). روشن. (برهان). سخت پیدا. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). نمایان. مبین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). بیّن. یعنی در نهایت ظهور. (برهان) : درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کند حاصلش. عنصری (از فرهنگ اسدی). - هویدا بودن، آشکار بودن. ظاهر و واضح بودن: روی نهاده ست کار شاه به بالا دیدۀ ما روشن است و کار هویدا. منوچهری. ز پیدایی هویدا در هویداست ز پنهانی نهان اندر نهان است. ؟ - هویدا شدن، آشکار شدن. ظاهر و نمایان و واضح گردیدن: بسی پرسیده شد پنهان و پیدا نمیشد سرّآن صورت هویدا. نظامی. عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود در میان شیر خالص موی رسوا میشود. صائب. - هویدا کردن، واضح کردن. آشکار و نمایان کردن: در دل هر قطره نوحی دست و پا گم کرده است از کدامی چشمه این طوفان هویدا کرد عشق. محمدابراهیم قاری (از آنندراج). - هویدا گردیدن، آشکار شدن: از ته سبزه خط همچو مه از ابر تنک رفتن حسن به تعجیل هویدا گردد. صائب (از آنندراج). - هویداسخن، فصیح. (مهذب الاسماء)
آشکار. (انجمن آرا) (آنندراج). آشکارا. ظاهر. (برهان). پیدا. (انجمن آرا). روشن. (برهان). سخت پیدا. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). نمایان. مبین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). بَیِّن. یعنی در نهایت ظهور. (برهان) : درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کند حاصلش. عنصری (از فرهنگ اسدی). - هویدا بودن، آشکار بودن. ظاهر و واضح بودن: روی نهاده ست کار شاه به بالا دیدۀ ما روشن است و کار هویدا. منوچهری. ز پیدایی هویدا در هویداست ز پنهانی نهان اندر نهان است. ؟ - هویدا شدن، آشکار شدن. ظاهر و نمایان و واضح گردیدن: بسی پرسیده شد پنهان و پیدا نمیشد سرّآن صورت هویدا. نظامی. عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود در میان شیر خالص موی رسوا میشود. صائب. - هویدا کردن، واضح کردن. آشکار و نمایان کردن: در دل هر قطره نوحی دست و پا گم کرده است از کدامی چشمه این طوفان هویدا کرد عشق. محمدابراهیم قاری (از آنندراج). - هویدا گردیدن، آشکار شدن: از ته سبزه خط همچو مه از ابر تنک رفتن حسن به تعجیل هویدا گردد. صائب (از آنندراج). - هویداسخن، فصیح. (مهذب الاسماء)
نام یکی از پیشوایان ملحدان است. (برهان) (آنندراج). جهانگیری هویدیک آورده گوید: نام یکی از پیشوایان ملحدان بوده که حکیم خاقانی فرماید: او کیست که با روان تاریک باشد بمثابۀ هویدیک. یوستی این نام را هوویدیک ضبط کرده به استناد فولرس II، 1470 a و به کتاب اشپیگل ارجاع کرده. (یوستی، نام نامه ص 140). اشپیگل در کتاب مزبور در بحث از کلمه اوستائی Hunusta (که طبقه ای از دروجان [دروغ پرستان، پیروان کیش باطل] هستند، رجوع به یوستی، فرهنگ اوستا ص 328 شود) گوید: من اکنون ترجیح میدهم که کلمه مزبور عنوانی باشد برای انگره مینو [اهریمن] . اسپندیارجی مقدم این کلمه را زیانکار [مضر] تعبیر میکند و اسپندیارجی مؤخر آن را هونوچا یا هویدک (رجوع به فولرس، هویدک شود) میداند، که نشانه ای است برای تشخیص بی دینان. و ممکن است احتمال داد هویدک متن مصحف بوندگ پهلوی (در ارمنی بوندک) به معنی کامل بوندس = بونده = بوند باشد، نام یکی از مانویۀ روم که با کیش رسمی مانویه مخالفت کرد و او پیشرو مزدک بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 337 به بعد و 362 به بعد و302 به بعد (تاریخ سلطنت قباد و ظهور مزدک) شود. در هر حال خاقانی این اسم را در تحفهالعراقین در عنوان ’در هجو ابوالعلای گنجه ای’ آورده و هویدیک را مسیحی معرفی کرده: او [ابوالعلا] کیست که با روان تاریک باشد بمثابت هویدیک او جز پی نفی حق نپوید این [هویدیک] از اب و ابن و روح گوید او [هویدیک] مشرک و این [ابوالعلا] معطل از دل هم مشرک بهتر از معطّل. (حاشیۀ برهان چ معین از تحفهالعراقین چ قریب صص 235-236)
نام یکی از پیشوایان ملحدان است. (برهان) (آنندراج). جهانگیری هویدیک آورده گوید: نام یکی از پیشوایان ملحدان بوده که حکیم خاقانی فرماید: او کیست که با روان تاریک باشد بمثابۀ هویدیک. یوستی این نام را هوویدیک ضبط کرده به استناد فولرس II، 1470 a و به کتاب اشپیگل ارجاع کرده. (یوستی، نام نامه ص 140). اشپیگل در کتاب مزبور در بحث از کلمه اوستائی Hunusta (که طبقه ای از دروجان [دروغ پرستان، پیروان کیش باطل] هستند، رجوع به یوستی، فرهنگ اوستا ص 328 شود) گوید: من اکنون ترجیح میدهم که کلمه مزبور عنوانی باشد برای انگره مینو [اهریمن] . اسپندیارجی مقدم این کلمه را زیانکار [مضر] تعبیر میکند و اسپندیارجی مؤخر آن را هونوچا یا هویدک (رجوع به فولرس، هویدک شود) میداند، که نشانه ای است برای تشخیص بی دینان. و ممکن است احتمال داد هویدک متن مصحف بَوَنْدَگ پهلوی (در ارمنی بوندک) به معنی کامل بوندس = بونده = بوند باشد، نام یکی از مانویۀ روم که با کیش رسمی مانویه مخالفت کرد و او پیشرو مزدک بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 337 به بعد و 362 به بعد و302 به بعد (تاریخ سلطنت قباد و ظهور مزدک) شود. در هر حال خاقانی این اسم را در تحفهالعراقین در عنوان ’در هجو ابوالعلای گنجه ای’ آورده و هویدیک را مسیحی معرفی کرده: او [ابوالعلا] کیست که با روان تاریک باشد بمثابت هویدیک او جز پی نفی حق نپوید این [هویدیک] از اب و ابن و روح گوید او [هویدیک] مشرک و این [ابوالعلا] معطل از دل هم مشرک بهتر از معطّل. (حاشیۀ برهان چ معین از تحفهالعراقین چ قریب صص 235-236)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان فردوس، محدود است از شمال به بخش بجستان و از جنوب به دهستان برون و از خاور به دهستان کاخک. دارای 17 آبادی کوچک و بزرگ است و حدود 5380 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان فردوس، محدود است از شمال به بخش بجستان و از جنوب به دهستان برون و از خاور به دهستان کاخک. دارای 17 آبادی کوچک و بزرگ است و حدود 5380 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
گیاهی است از تیره چتریان که یک ساله است و ار تفاعش بین 30 سانتیمتر تا یک متر متغیر است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپای جنوبی و افریقا به طور خود رو می روید و غالبا کشت نیز میشود ریشه اش راست و مخروطی مایل به سفید و ساقه اش استوانه یی بی کرک و دارای خطوط طولی است. و در محل گره ها کمی فرو رفتگی دارد. برگهایش متناوب و دارای بریدگی های بسیار و بی کرک و گلهایش کوچک و زرد رنگند. است. میوه شوید کمی مسطح و دو فندقه ای است. میوه شوید دارای اثر محرک است. به علاوه باد شکن و مقوی معده و در ازدیاد شیر موثر است. از این میوه اسانسی استخراج میکنند شبت شود شبث سذاب البر رازیانج کاذب دره رزنه کاذب و الان کوچک
گیاهی است از تیره چتریان که یک ساله است و ار تفاعش بین 30 سانتیمتر تا یک متر متغیر است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپای جنوبی و افریقا به طور خود رو می روید و غالبا کشت نیز میشود ریشه اش راست و مخروطی مایل به سفید و ساقه اش استوانه یی بی کرک و دارای خطوط طولی است. و در محل گره ها کمی فرو رفتگی دارد. برگهایش متناوب و دارای بریدگی های بسیار و بی کرک و گلهایش کوچک و زرد رنگند. است. میوه شوید کمی مسطح و دو فندقه ای است. میوه شوید دارای اثر محرک است. به علاوه باد شکن و مقوی معده و در ازدیاد شیر موثر است. از این میوه اسانسی استخراج میکنند شبت شود شبث سذاب البر رازیانج کاذب دره رزنه کاذب و الان کوچک
از ریشه پهلوی اپتیک همیشکی همیشگی جاودانی روشنگر، پشتیبان، نیروبخش استوار کننده تایید شده تقویت گشته، جمع مویدین. تایید کننده، محکم کننده استوار دارنده، جمع مویدین. تایید کننده قوت داده شده، تقویت شده، تایید گشته
از ریشه پهلوی اپتیک همیشکی همیشگی جاودانی روشنگر، پشتیبان، نیروبخش استوار کننده تایید شده تقویت گشته، جمع مویدین. تایید کننده، محکم کننده استوار دارنده، جمع مویدین. تایید کننده قوت داده شده، تقویت شده، تایید گشته