آهنگر و صیقل گر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منسوب بسوی هالک بن عمرو بن اسد بن خزیمه بدان جهت که نخستین کسی که کار آهن کرد آن هالک بود. (منتهی الارب). نسبه الی هالک اسم رجل اول من عمل الحدیده. و هو من بنی اسد و لذلک یقال لهم القیون. (معجم متن اللغه)
آهنگر و صیقل گر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منسوب بسوی هالک بن عمرو بن اسد بن خزیمه بدان جهت که نخستین کسی که کار آهن کرد آن هالک بود. (منتهی الارب). نسبه الی هالک اسم رجل اول من عمل الحدیده. و هو من بنی اسد و لذلک یقال لهم القیون. (معجم متن اللغه)
گردکان بازی. (انجمن آرا). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. (آنندراج) (برهان)
گردکان بازی. (انجمن آرا). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. (آنندراج) (برهان)
آبلۀ دست و پا، هلاکت. (آنندراج) ، مویز که انگور خشک باشد. (آنندراج) (فرهنگ اسدی) : چو روشن شد انگور همچون چراغ بکردند انگور هولک به باغ. صیدلانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی). ، نقطه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). لک: چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد درون آمد ز پا آن سرو آزاد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)
آبلۀ دست و پا، هلاکت. (آنندراج) ، مویز که انگور خشک باشد. (آنندراج) (فرهنگ اسدی) : چو روشن شد انگور همچون چراغ بکردند انگور هولک به باغ. صیدلانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی). ، نقطه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). لک: چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد درون آمد ز پا آن سرو آزاد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)
ترسانیده شده و هراسان و مجازاً به معنی مضطرب و این منسوب است به هوله که به فتح باشد به معنی یک بار ترسانیدن، چه وزن فعله به فتح برای مرت باشد، پس به حالت الحاق یای نسبت های هوز موافق قاعده فارسی به گاف فارسی بدل شده چنانکه در پردگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به هولکی شود
ترسانیده شده و هراسان و مجازاً به معنی مضطرب و این منسوب است به هوله که به فتح باشد به معنی یک بار ترسانیدن، چه وزن فعله به فتح برای مرت باشد، پس به حالت الحاق یای نسبت های هوز موافق قاعده فارسی به گاف فارسی بدل شده چنانکه در پردگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به هولکی شود
ده کوچکی از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 41هزارگزی جنوب رودسر و پنج هزارگزی جنوب خاوری پل رود. دارای 55 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
ده کوچکی از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 41هزارگزی جنوب رودسر و پنج هزارگزی جنوب خاوری پل رود. دارای 55 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
منسوب به پولک. پولک دار، که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد، که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است. مرتشی. رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه
منسوب به پولک. پولک دار، که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد، که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است. مرتشی. رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه