- هوان
- خوار و ذلیل شدن، خواری، ذلت، سستی و سبکی
معنی هوان - جستجوی لغت در جدول جو
- هوان
- آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)
- هوان ((هَ))
- خواری، سستی، سبکی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرناس (غافل) سوتک
ورنیک ورنران
جاری، روح
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوش اندام، نیرومند، خوش اندام، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نیک اندیش، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه، از شخصیتهای شاهنامه
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاد گرفتن، نرگس نو شکفته، بسیار دانا، شاعر قصیده سرا، شخصی که از حادثه ای باخبر است (نگارش کردی: هزان، هژان)
طاقت، قدرت، قوه
دونده
رونده، آنچه یا آنکه راه رود
عضو طولانی و نسبتا طویل و متحرک که در حفره دهانی قرار دارد و در انتها به وسیله قسمتی بنام) بند زبان (بکف دهان و استخوان لامی چسبیده و نوک آن آزاد است و جهت اعمال بلع و مکالمه و تغییرات صدا بکار میرود و ضمنا عضو اصلی حس ذایقه است لسان. یا بن زبان قسمت انتهایی زبان که به کف دهان متصل میشود انتهای زبان. یا بند زبان مهار زبان. یا زبان کوچک شراع الحنک. یا زبان گاو نوعی پیکان تیر شکاری، گاو زبان. یا زبان زبان قسمت آزاد ابتدای زبان که متحرک است و میتواند از دهان خارج شود نوک زبان. یا زبان به چیزی باز کردن آنرا به زبان آوردن بدان تفوه کردن، یا زبان تر کردن سخن گفتن، لقمه در دهان گذاشتن، گفتار تقریر بیان. یا زبان بی سر سخن بیهوده. یا زبان حال وضع و حال شخص که از اندیشه و نیت و احوال درونی او حکایت میکند. یا زبان دل زبان حال. یا زبان گلها اروپاییان هر گلی را رمز و نشانه امری دانسته اند که آنرا زبان گلها نامیده اند. بدین طریق با فرستادن یک گل میتوان منظور خود را به طرف فهماند مثل گل سرخ نشانه عشق و گل بنفشه نشانه بی مهری است، هر یک از فلسهایی که در قاعده سنبله های گلهای تیره غلات وجود دارد. شلمک از گیاهان
فرانسوی درزه، زانو، بند گره، لولا، کام و زبانه
برنا، مقابل پیر، هر چیز که از عمر آن چندان نگذشته باشد
وقت و هنگام، حین، گاه
طبق، مائده، سفره خیانت کننده
قوت و قدرت و طاقت، استطاعت، تاب، زور و قوت
نمره ای که در مدرسه به شاگرد میدهند
کنور (انبار غله) شبان چوپان
خوش قامت، خوش اندام
حشرات زهردار و موذی
نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت
دواندن، دونده، در حال دویدن
ظرف فلزی استوانه ای از جنس چوب، سنگ که در آن چیزی می کوبند یا می سایند، کابیله