- هوار (پسرانه)
- قشلاق، خیمهسلطان در قشلاق (نگارش کردی: ههوار)
معنی هوار - جستجوی لغت در جدول جو
- هوار
- آنچه از سقف یا دیوار خانه فروریزد، آوار،
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
- هوار
- آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد
- هوار
- داد و فریاد، سر و صدا
- هوار ((هَ))
- آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد، صدای فرو ریختن سقف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از هوره تازی چفته (تهمت) تهمت
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، افراس، فسطاط
خوش راه و نجیب
تسمه، بند
جمع هور، دریاچه های فراخ
هر که لایق و سزاوار پادشاهان باشد
راهوار، ویژگی اسب یا استر خوش راه و تندرو
باریکه ای از چوب که در اطراف چهارچوب در بکوبند، تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند، تسمه، بند، هر چیزی که مانند زه باشد، زه مانند
هر چیز خوب و گران مایه، ویژگی آنچه درخور و لایق شاه باشد، با حالت شاهانه
تخت مانندی که کودک شیر خوار را در آن خوابانند: و هر گاه دایه مشغول بودی گاهواره بجنبانیدی
((زِ))
فرهنگ فارسی معین
زوار، نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کناره چیزی را دوزند، چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند
حیران، واله، شیفته
همسایگی
مسطح، صاف
نیست شدن، نابود شدن
زیارت کردن کسی را
گاوبان
آب بسیار و عمیق همسایگی، عهد و امان همسایگی، عهد و امان
گرمی آتش و آفتاب