جدول جو
جدول جو

معنی هنق - جستجوی لغت در جدول جو

هنق
(هََ نَ)
تفتگی و بی آرامی از اندوه که به مردم عارض شود. حنق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنی
تصویر هنی
(پسرانه)
گوارا، خوب، خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هند
تصویر هند
راه، طریق، هنجار، قاعده و قانون، برای مثال گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی - لغت نامه - هند)
وجود دارند، هستند، برای مثال از مرد خرد پرس ازیرا / جز تو به جهان خردوران هند (ناصرخسرو - ۲۴)
در فوتبال برخورد دست هر یک از بازیکنان غیر از دروازه بان به توپ که خطا محسوب می شود، Hand به معنای دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
واحدی در ارتش مرکب از سه گردان، سپاه
هوشیاری، دانایی، برای مثال ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری - ۶۹۲)، سنگینی، برای مثال ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸)
کنایه از وقار، شوکت
زور، قدرت
قصد، آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنج
تصویر هنج
هنجیدن، هنجنده، پسوند متصل به واژه به معنای کشندهبرای مثال کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنق
تصویر عنق
گردن، قسمتی از بدن بین سر و تنه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ قَ)
کوتاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزق
تصویر هزق
شادمانی تندر غرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبق
تصویر هبق
نادرست نویسی هبغ پارسی است گل دو آتشه گل دوآتشه
فرهنگ لغت هوشیار
گوارا: عمر و تن تو باد فزاینده و دراز عیش خوش تنوباد گوارنده وهنی. (منوچهری)، آنچه بی رنج و بی زحمت بدست آید بی رنج: به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنی ترمیرسد روزی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنا
تصویر هنا
کتران، خوشه خرما، نژاد پست اینجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
قبیله و سپاه و یک قسمت از تقسیمات ارتش که مرکب از سه گردان است
فرهنگ لغت هوشیار
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنر
تصویر هنر
علم و معرفت ودانش و فضل، فضیلت، کمال، کیاست، فراست، زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هند
تصویر هند
راه، طریق
فرهنگ لغت هوشیار
درترکیب بمعنی هنجنده آید: کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین. (لبیبی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاق
تصویر هاق
گاینده بسیارگای
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مهمان مهمان: صوفیی میگشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق، مسافر
فرهنگ لغت هوشیار
شاهی آبی تراتیزک از گیاهان گونه ای کرفس است که آنرا کرفس آبی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انق
تصویر انق
شادمانگی فرزیبی زیبایی تابناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنق
تصویر رنق
زیست ناخوش، دروغ، خاشاک در آب، آب تیره تیره شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنق
تصویر زنق
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فنیق، گشن های نژاده ناز پرورده: دختر، نازک اندام: دختر، شتر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنق
تصویر جنق
سنگ اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنق
تصویر حنق
دشمنی، خشم کینه دشمنی (شدید)، خشم شدید شدت غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنق
تصویر خنق
خبه شده، خبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنق
تصویر سنق
پر خورده
فرهنگ لغت هوشیار
دار زدن، فرو آویختن، بستن چیزی را به چیزی تاوان خونبها، ریسمان، پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنق
تصویر عنق
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنق
تصویر حنق
((حَ نَ))
کینه، دشمنی، خشم شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنق
تصویر عنق
((عُ نُ))
گردن، جمع اعناق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنق
تصویر قنق
((قُ نُ))
مهمان، مسافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هند
تصویر هند
((هَ))
قاعده، قانون، راه طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنی
تصویر هنی
((هَ))
گوارا، آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
((هُ))
ذخیره، توشه
فرهنگ فارسی معین