معنی قنق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قنق
قنق
- قنق
- ترکی مهمان مهمان: صوفیی میگشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق، مسافر
فرهنگ لغت هوشیار
قنق
- قنق
- مهمان، برای مِثال صوفی ای می گشت در دور افق / تا شبی در خانقاهی شد قنق (مولوی - ۲۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
زنق
- زنق
- پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
فرهنگ لغت هوشیار