جدول جو
جدول جو

معنی همواری - جستجوی لغت در جدول جو

همواری
(هََ مْ)
برابری. تساوی. استواء. (یادداشت مؤلف) ، هموار بودن یا شدن. یکدستی. برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی: اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، مناسبت. با خواست کسی جور آمدن. موافقت:
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری ؟
رودکی.
چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت
کاری که تو اندیشی در کژی و همواری.
منوچهری.
، نرمی و ملایمت:
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود؟
صائب
لغت نامه دهخدا
همواری
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همواره
تصویر همواره
همیشه، پیوسته، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، هم پیشگی و شرکت در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مْ)
عدم برابری. عدم تساوی. (ناظم الاطباء). ناهمسری. همسان و همسر و مساوی نبودن، نامسطحی. ناصافی. (از ناظم الاطباء). پستی و بلندی. مسطح و صاف و یکنواخت نبودن.
- امثال:
نالۀ آب از ناهمواری زمین است.
، در یک سطح و یک ردیف نبودن. پس و پیش بودن. نامنظمی. نامرتبی: شفیه، ناهمواری دندان، کجی. نادرستی. نامستقیم بودن. غیرمستوی بودن. کژی. انحنا: شرث، ناهمواری و ناراستی تیر. (منتهی الارب). شعر زائد، موی فزونی را گویند که هم پهلوی مژگان بروید رستنی ناهموار و ناهمواری وی آن باشد که بعضی سر فرودآرد به چشم و بعضی به چشم اندرخلد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، خشونت. بی ادبی. درشتی: خردمند باید که (شراب) چنان خورد که مزۀ او بیشتر از بزه بود تا بر او وبال نگردد و این چنان باشد که به ریاضت کردن نفس خود را بجائی رساند که از اول شراب خوردن تا آخر هیچ بدی و ناهمواری از او در وجود نیاید بگفتار وکردار، الا نیکوئی و خوشی. (نوروزنامه)، عدم لیاقت و شایستگی. (ناظم الاطباء)، ناسازگاری. مخالفت:
دلش حیران شد از بی یاری بخت
فتان خیزان ز ناهمواری بخت.
نظامی.
و با برادر غیاث الدنیا والدین به بغداد آمده و سلطان سعید برکیارق و ایاز را که عزم عدوان و ناهمواری داشتند و میخواستند که امیر ابوالحسن را بجای برادر بنشانند. (عتبه الکتبه).
اهل همت راز ناهمواری گردون چه باک
سیرانجم را چه غم کاندر زمین جوی و جراست.
امیرعلیشیر.
، نابسامانی. نامرتبی. پریشانی: علی از خبر مالک اشتر عظیم غمناک شد از ناهمواری کارها. (مجمل التواریخ)، عدم تناسب. سازگارو متناسب نبودن. ناهمجوری: به سبب تفاوت و ناهمواری صحبت و تغیر و ناسازگاری الفت مصارمت کردند. (سندبادنامه ص 120)
لغت نامه دهخدا
مسطح نبودن، ناتراش بودن صیقلی نبودن، بینظمی بی ترتیبی، نابرابری عدم تساوی، ناجوری عدم تناسب، کجی معوجی، نامانندگی اجزای چیزی، خودرایی خودسری بی ادبی، نادرستی نامعقولی، عدم لیاقت ناشایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هموارگی
تصویر هموارگی
دائمی، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همواره
تصویر همواره
پی در پی، پیوسته، همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همواره
تصویر همواره
((هَ رِ))
پیوسته، همیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همواره
تصویر همواره
مداوم، لاینقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
مشارکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همیاری
تصویر همیاری
تعاونی مثل شرکت تعاونی، تعاون، حمایت
فرهنگ واژه فارسی سره
درشتی، زبری، کجی، نادرستی، ناصافی
متضاد: همواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
خشونةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
Choppiness, Unevenness, Jaggedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
irrégularité, rugosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
onregelmatigheid, ruwheid, oneffenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
ناہمواری , کھردراپن , کھردرا پن , ناہمواری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
aspereza, irregularidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
aspereza, irregularidad, desigualdad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
nierówność, szorstkość, postrzępienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
неровность , зазубренность , зазубренность , неровность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
ความไม่สม่ำเสมอ , ความขรุขระ , ความขรุขระ , ความไม่เรียบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
Unregelmäßigkeit, Rauheit, Unebenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
ketidakteraturan, ketajaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
חוסר סדר , חספוס , מחוספסות , אִי-סְדִירוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
不規則 , ギザギザ , 不均一
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
波动 , 锯齿状 , 锯齿状 , 不平坦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
нерівність , зубчастість , нерівність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
불규칙 , 울퉁불퉁함 , 울퉁불퉁함 , 불규칙성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
dalgalanma, pürüzlülük, düzensizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
অসমতা , অমসৃণতা , খাঁজ , অসমতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
खुरदुरापन , खुरदरापन , असमानता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
irregolarità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناهمواری
تصویر ناهمواری
kutokuwa na umoja, ukali, ukali wa mipako, ukosefu wa usawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی