برابری. تساوی. استواء. (یادداشت مؤلف) ، هموار بودن یا شدن. یکدستی. برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی: اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، مناسبت. با خواست کسی جور آمدن. موافقت: هموار کرد خواهی گیتی را؟ گیتی است کی پذیرد همواری ؟ رودکی. چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت کاری که تو اندیشی در کژی و همواری. منوچهری. ، نرمی و ملایمت: می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود؟ صائب